معرفی وبلاگ
با تو گر خواهي سخن گويد " خدا " قرآن بخوان تا شود روح تو با حق آشنا قرآن بخوان اي بشر ياد "خدا" آرامش دل مي دهد دردمندان را بود قرآن دوا ، قرآن بخوان --- مشتاق نظرات سازنده شما --خادم قرآن لطیف درویشی latif@chmail.ir
دسته
دانش افزا
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 94569
تعداد نوشته ها : 52
تعداد نظرات : 7
Online User
Rss
طراح قالب
 «20» أَلَمْ تَرَوْاْ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُم مَّا فِى السَّمَوَاتِ وَ مَا فِى الْأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَهِرَةً وَ بَاطِنَةً وَمِنَ النَّاسِ مَن يُجَدِلُ فِى اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لَا هُدىً وَلَا كِتَبٍ مُّنِيرٍ
 آيا نديديد كه خداوند آنچه را در آسمان‏ها و آنچه را در زمين است براى شما مسخّر كرده، و نعمت‏هاى ظاهرى و باطنى خود را بر شما سرازير كرده است، ولى بعضى از مردم بدون هيچ دانش و هدايتى و بدون هيچ كتاب روشنگرى، درباره‏ى خداوند به جدال و ستيز مى‏پردازند.
 
 نكته‏ ها:
 «اِسباغ» به معناى گسترانيدن و توسعه دادن است.
 در اين آيه به دو گونه نعمت اشاره شده است، نعمت ظاهرى مانند: سلامتى، روزى، زيبايى و امثال اينها و نعمت باطنى مانند: ايمان، معرفت، اطمينان، حسن خلق، امداد غيبى، علم، فطرت، ولايت و... .
 شايد بتوان گفت: مراد از علم در آيه، استدلال عقلى و مراد از هدايت، هدايت‏هاى فطرى و مراد از كتاب، وحى الهى است، كه برخى افراد بدون استناد به هيچ يك از عقل، فطرت و وحى، درباره‏ى خدا سخن مى‏گويند و اظهار نظر مى‏كنند.
 پيام‏ ها:
 1- بى‏توجّهى به آفريده‏ها و نقش آنها در زندگى بشر، سبب سرزنش و توبيخ است. «ألم تروا» سعدى مى‏گويد:
 اين همه نقش عجب بر در و ديوار وجود
 هر كه فكرت نكند نقش بود بر ديوار
 2- تمام آفريده‏ها هدفدار و به خاطر بهره‏گيرى انسان است. «سخّر لكم»
 3- انسان قادر است آنچه را در آسمان و زمين است، به تسخير خود درآورد. «سخّر لكم»
 4- نعمت‏هاى الهى، هم گسترده وفراوان است، «اسبغ» هم در دسترس بندگان، «عليكم» و هم متنّوع. «ظاهرة و باطنة»
 5 - نبايد از نعمت‏هاى باطنى خداوند غفلت كنيم و به آنها بى‏توجّه باشيم. «ألم تروا... باطنة»
 6- على‏رغم گستردكى و فراوانى نعمت‏ها، انسان درباره‏ى خدا مجادله مى‏كند و اين نوعى كفران نعمت است. «اسبغ عليكم نعمه... يجادل فى اللّه»
 7- جدالِ منطقى نيكوست، «و جادلهم بالّتى هى احسن»(145) ولى جدالى كه بدون پشتوانه‏ى علمى و به دور از هدايت الهى و مخالف با كتاب خدا باشد، بى‏ارزش است.(146) «يجادل فى اللّه بغير علم و لا هُدىً و لا كتاب منير»
 8 - در جهان‏بينى الهى، عقل، فطرت و وحى، منابع معتبر شناخت هستند، نه غير آن. «علمٍ، هدىً، كتابٍ منير»
----------------------------------
منبع : قرائتي، محسن، تفسير سوره لقمان
 «19» وَاقْصِدْ فِى مَشْيِكَ وَاغْضُضْ مِن صَوْتِكَ إِنَّ أَنكَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ
 و در راه رفتن (و رفتارت)، ميانه‏رو باش و از صدايت بكاه، زيرا كه ناخوش‏ترين صداها، آواز خران است.

 
 نكته‏ ها:
 امام حسن عليه السلام مى‏فرمايد: تند راه رفتن، ارزش مؤمن را كم مى‏كند.
 در حديث مى‏خوانيم: در دعوت مردم به سوى خدا و تلاوت قرآن، بلند كردن صدا اشكال ندارد.
 در سفارش‏هاى لقمان، نُه امر، سه نهى و هفت دليل براى اين امر و نهى‏ها آمده است:
 نه امر: 1- نيكى به والدين. 2- تشّكر از خدا و والدين. 3- مصاحبت همراه با نيكى به والدين. 4- پيروى از راه مؤمنان و تائبان. 5 - برپا داشتن نماز. 6- امر به معروف. 7- نهى از منكر. 8 - اعتدال در حركت. 9- پايين آوردن صدا در سخن گفتن.
 و امّا سه نهى: 1- نهى از شرك. 2- نهى از روى گردانى از مردم. 3- نهى از راه رفتن با تكبّر.
 و امّا هفت دليل:
 1- چون شكرگزارى انسان به نفع خود اوست، پس شكرگزار باشيد. «و من يشكر فانّما يشكر لنفسه»
 2- چون شرك، ظلم بزرگى است، پس شرك نورزيد. «ان الشرك لظلمٌ عظيم»
 3- چون بازگشت همه به سوى اوست و بايد پاسخگو باشيد، پس به والدين احترام بگذاريد. «اِلىَّ المصير»، «الىّ مرجعكم»
 4- چون خداوند بر همه چيز آگاه است، پس مواظب اعمال خود باشيد. «ان اللّه لطيف خبير»
 5 - چون شكيبايى از كارهاى با اهميت است، پس صابر باشيد. «ان ذلك من عزم الامور»
 6- چون خداوند متكبّران را دوست ندارد، پس تكبّر نورزيد. «انّ اللّه لا يحبّ كلّ مختال فخور»
 7- چون بدترين صداها، صداى بلند خران است، پس صداى خود را بلند نكنيد. «انّ انكر الاصوات لصوت الحمير»
 پيام‏ ها:
 1- اسلام، دين جامعى است و حتّى براى راه رفتن دستور و برنامه دارد. «واقصد فى مشيك»
 2- در آيين الهى، عقايد و اخلاق در كنار هم مطرح است. «لا تشرك باللّه... واقصد فى مشيك»
 3- ميانه‏روى، دورى از افراط وتفريط، و متانت در راه رفتن، سفارش قرآن است. «واقصد فى مشيك»
 4- نه فقط در راه رفتن، بلكه در همه‏ى كارها ميانه روى را مراعات كنيم. «واقصد فى مشيك»
 5 - صداى خود را كوتاه كنيم، از فرياد بيهوده بپرهيزيم و بيانى نرم و آرام داشته باشيم. «واغضض من صوتك»
 6- فرياد كشيدن و بلند كردن صدا، امرى ناپسند و نكوهيده است. «واغضض من صوتك انّ انكر الاصوات لصوت الحمير»

------------------------------------------------------------------------------------------

منبع : قرائتي، محسن، تفسير سوره لقمان

 «18» وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِى الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ
 و روى خود را از مردم (به تكبّر) بر مگردان، و در زمين مغرورانه راه مرو، زيرا خداوند هيچ متكبّر فخرفروشى را دوست ندارد.

 
 نكته‏ ها:
 «تَصعير»، نوعى بيمارى است كه شتر به آن گرفتار مى‏شود و گردنش كج مى‏شود. لقمان به فرزندش مى‏گويد: تو بر اساس تكبّر مثل شترِ بيمار، گردنت را با مردم كج نكن.
 «مَرَح»، به معناى شادى زياد است كه در اثر مال و مقام به دست مى‏آيد.
 «مُختال» به كسى گويند كه بر اساس خيال و توهّم خود را برتر مى‏داند، و «فَخور» به معناى فخرفروش است.
 تكبّر، هم توهين به مردم است، هم زمينه ساز رشد كدورت‏هاى جديد و هم تحريك كننده‏ى كينه‏هاى درونى قديم. در حديث مى‏خوانيم: هر كس با تكبّر در زمين راه رود، زمين و هر موجودى كه زير آن و روى آن است، او را لعنت مى‏كنند.(1)
 پيام‏ ها:
 1- با مردم با خوشرويى رفتار كنيم. «لا تصعّر خدّك»
 2- تكبّر ممنوع است، حتّى در راه رفتن. «لا تمش فى الارض مرحا»
 3- از عامل خشنودى خداوند براى تشويق و از ناخشنودى او براى ترك زشتى‏ها و گناهان استفاده كنيم. «انّ اللّه لايحبّ»
 4- به موهومات، خيالات و بلندپروازى‏ها خود را گرفتار نسازيم. «مُختال»
 5 - بر مردم فخر فروشى نكنيم. «انّ اللّه لايحبّ كلّ مُختال فَخور»
------------------------
(1) تفسير نورالثقلين.
-------------------------------------------------------------------------------------------
منبع : قرائتي، محسن، تفسير سوره لقمان

 
 «17» يَبُنَىَّ أَقِمِ الصَّلَوةَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ اصْبِرْ عَلَى‏ مَآ أَصَابَكَ إِنَّ ذَلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ
 فرزندم! نماز را برپا دار و امر به معروف و نهى از منكر كن و بر آنچه از سختى‏ها به تو مى‏رسد مقاومت كن كه اين (صبر) از امور واجب و مهم است.
 
 نكته‏ ها:
 مراد از «عَزم» در اينجا، يا عزم و اراده‏ى قطعى خداوند بر انجام اين امور است و يا لزوم عزم و تصميم جدّى انسان بر انجام آنها.
 با اين كه در قرآن، 28 مورد در كنار نماز از زكات ياد شده، امّا در اين جا كنار نماز امر به معروف ذكر شده است. شايد به خاطر آن كه در اين آيه مورد خطاب فرزند است وفرزندان معمولاً ثروتى ندارند كه زكات بپردازند. «اقم الصلوة وامر بالمعروف»
 حضرت على‏عليه السلام فرمود: در مشقت و سختى‏هايى كه در راه امر به معروف و نهى از منكر به تو مى‏رسد، صبر كن.(119)
 پيام ‏ها:
 1- يكى از وظايف والدين نسبت به فرزندان، سفارش به نماز است. «يا بُنىّ اَقِم الصلوة»
 2- پاكسازى درونى را با دورى از شرك و بازسازى روحى را با نماز آغاز كنيم. «لاتشرك... اقم الصلوة»
 3- وجوب امر به معروف و نماز، مخصوص دين اسلام نيست. (قبل از اسلام نيز، لقمان سفارش به نماز كرده است) «يا بُنىّ اقم الصلوة وامر بالمعروف»
 4- فرزندان خود را از طريق سفارش به نماز، مؤمن و خدايى، و از طريق سفارش به امر به معروف و نهى از منكر، افرادى مسئول و اجتماعى تربيت كنيم. «يا بُنىّ اقم الصلوة وامر بالمعروف»
 5 - آگاهى فرزندان خود را به قدرى بالا ببريم كه معروف‏ها و منكرها را بشناسند تا بتوانند امر و نهى كنند. «يا بُنىّ - وَ امُر - وَ انْهَ»
 6- بعد از توجّه به مبدأ و معاد، مهم‏ترين عمل، نماز است. «اقم الصلوة»
 7- كسى كه مى‏خواهد در جامعه امر و نهى كند و قهراً با هوس‏هاى مردم درگير شود، بايد به وسيله‏ى نماز خودسازى و خود را از ايمان سيراب كند. «اقم الصلوة وامر بالمعروف»
 8 - فرزندان خود را آمر به معروف و ناهى از منكر بار آوريم. «وامر بالمعروف...»
 9- امر به معروف، هميشه قبل از نهى از منكر است. «وامر بالمعروف وانه عن المنكر» رشد معروف‏ها در جامعه، مانع بروز بسيارى از منكرات مى‏گردد.
 10- در مسير حقّ بودن كافى نيست، لازم است ديگران را نيز به مسير حقّ دعوت كنيم. «وامر بالمعروف» چنانكه در سوره عصر مى‏خوانيم: «الّذين آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحقّ»
 11- در تبليغ دين و اجراى فريضه‏ى امر به معروف و نهى از منكر، بايد صبر و سعه‏ى صدر داشته باشيم. «واصبر على ما اصابك» نهى از منكر، با تلخى‏ها و نيش‏زدن‏هاى گناهكاران همراه است، مبادا عقب‏نشينى كنيم.
 12- صبر، گاهى در برابر مصيبت است، «و بشّر الصابرين الّذين اذا اصابتهم مصيبة»(120)
 گاهى در برابر انجام وظيفه، «وامر بالمعروف و انه عن المنكر واصبر على ما اصابك» و گاهى در برابر گناه، چنانكه يوسف در زندان گفت: «ربّ السّجن احبّ الىّ...» پروردگار! زندان نزد من بهتر از ارتكاب گناهى است كه مرا به آن مى‏خوانند، تا آنجا كه فرمود: «انّه مَن يتّق و يصبر فانّ اللّه لا يضيع اجر المحسنين»(121)
 13- پدر حكيم، رسيدن سختى به فرزندش را مى‏پذيرد و فرمان صبر مى‏دهد، ولى ضربه به مكتبش را كه سكوت در برابر فساد باشد، هرگز. «و انه عن المنكر و اصبر على ما اصابك»
 14- امر به معروف و نهى از منكر از مسايل مهم است و صبر در برابر آنچه در اين راه به انسان مى‏رسد ارزش دارد. «انّ ذلك من عزم الامور»

----------------------------------------------------------------------------------
 119) تفسير مجمع‏البيان.
120) بقره، 154 - 155.
121) يوسف، 33 و 90.

----------------------------
منبع : قرائتي، محسن، تفسير سوره لقمان

«16» يَبُنَىَّ إِنَّهَآ إِن تَكُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ فَتَكُن فِى صَخْرَةٍ أَوْ فِى السَّمَوَاتِ أَوْ فِى الْأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ

 اى فرزندم! اگر (عمل تو) همسنگ دانه ‏ى خردلى باشد و در دل تخته سنگى يا در آسمان‏ها يا در زمين نهفته باشد، خداوند آن را (در قيامت براى حساب) مى ‏آورد، زيرا كه خداوند دقيق و آگاه است.

 

 نكته‏ ها:

«خَردل» گياهى است با دانه ‏هاى بسيار كوچك و سياه رنگ كه دانه ‏هاى آن در كوچكى و حقارت ضرب ‏المثل است.

 پيام‏ها:

 -1 توجّه دادن فرزند به علم و قدرت الهى، نشانه ‏ى حكمت است. «آتينا لقمان الحكمة... يا بنىّ...»

 -2در موعظه، براى هر سفارشى نام مخاطب را تكرار كنيم. (تكرار «يا بُنىّ» در اين سوره و تكرار «يا ابت» در سوره ‏ى مريم آيات (40 تا 45)

 -3 ايمان انسان به حضور عملش در قيامت، سرچشمه ‏ى اصلاح اوست. «اِن تك مثقال حبّة... يأت بها اللّه«

 -4 كوچكى، «خَردَل» سفتى، «صَخرَة» دورى و ناپيدايى، «السّموات، الارض»، در علم الهى و احضار عمل اثرى ندارد. «يأت بها اللّه«

 -5 خداوند به همه چيز آگاه و بر همه چيز تواناست. «يأت بها اللّه... لطيف خبير«

 -6 اعمال انسان، در اين جهان از بين نمى ‏رود. «يأت بها اللّه«

 -7 حسابرسى خداوند دقيق است، زيرا او لطيف است. «لطيفٌ خبير»

منبع : قرائتي، محسن، تفسير سوره لقمان

 «15» وَإِن جَهَدَاكَ عَلَى‏ أَن تُشْرِكَ بِى مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا وَ صَاحِبْهُمَا فِى الدُّنْيَا مَعْرُوفاً وَ اتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنَابَ إِلَىَّ ثُمَّ إِلَىَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ‏
 و اگر آن دو (پدر و مادر) تلاش كردند چيزى را كه بدان علم ندارى، شريك من سازى، از آنان فرمان مبر، ولى با آنان در دنيا به نيكى رفتار كن، و راه كسى را پيروى كن كه به سوى من باز آمده است، پس بازگشت شما به سوى من است، من شما را به آنچه عمل مى‏كرديد آگاه خواهم ساخت.

 
 نكته‏ ها:
 در قرآن، سه نوع اطاعت داريم:
 1- اطاعت مطلق نسبت به خداوند، پيامبر و اولى الامر. «اطيعوا اللّه و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم»(115)
 2- عدم اطاعت مطلق از كافران، منافقان، مفسدان، گناهكاران، ظالمان و... .«و لاتطع الكافرين و المنافقين»(116)، «لاتطع آثماً او كفوراً»(117)، «لا تتّبع سبيل المفسدين»(118)
 3- اطاعت مشروط نسبت به والدين؛ يعنى اگر دستورات مفيد يا مباح دادند، لازم است پيروى كنيم، امّا اگر تلاش كردند فرزند را به غير خدا فراخوانند نبايد اطاعت كرد.
 پيام‏ها:
 1- انسان به طور فطرى گرايش توحيدى دارد و ديگران براى مشرك كردن او تلاش مى‏كنند. «جاهداك»
 2- در كنار بيان كليّات، به تبصره‏ها نيز توجّه داشته باشيم. (در كنار سفارش به اطاعت از والدين «وَصّينا الانسان»، به انحرافات احتمالى والدين نيز توجّه شده است). «جاهداك على ان تشرك»
 3- شرك، هيچ گونه منطق علمى ندارد. «ليس لك به علم»
 4- تقليد كوركورانه ممنوع است. «ما ليس لك به علم فلا تطعهما»
 5 - حقّ خدا، بر هر حقّى از جمله حقّ والدين، مقدّم است. «فلا تطعهما»
 6- هرگاه الگويى را از كسى مى‏گيريم، الگوى مناسب ديگرى را جايگزين آن كنيم. «فلاتطعهما - واتبع»
 7- در موارد انحرافى، اطاعت از والدين لازم نيست، ولى زندگى عادّى را بايد حفظ كرد. «فلا تطعهما و صاحبهما فى‏الدنيا معروفا»
 8 - كار خوب و معروف در هيچ حالى نبايد ترك شود. «صاحبهما فى‏الدنيا معروفا»
 9- تا آخر عمر بايد با والدين به نيكى رفتار كرد. (حتّى با والدين مشرك) «صاحبهما فى الدنيا معروفا»
 10- توبه كنندگان واقعى و مؤمن، شايسته الگو شدن هستند. «واتّبع سبيل مَن اناب الىّ»
 11- گاهى در انتخاب عقيده و رفتار در خانواده، تفكيك لازم است؛ در زندگى دنيوى همراه با والدين، ولى در پيروى كردن، راه پاكان و صالحان. «واتّبع سبيل مَن اَناب الىّ»
 12- ايمان به معاد، ضامن اصلاح امور و اطاعت انسان از راه خداست. «الىَّ مرجعكم»
-------------------------------------------------------------------------------------------------

115) نساء، 59.
116) احزاب، 1.
117) انسان، 24.
118) ص، 26.
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع : قرائتي، محسن، تفسير سوره لقمان
 «14» وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَنَ بِوَلِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلَى‏ وَهْنٍ وَ فِصَلُهُ فِى عَامَيْنِ أَنِ اشْكُرْ لِى وَ لِوَلِدَيْكَ إِلَىَّ الْمَصِيرُ
 و ما انسان را درباره‏ى پدر و مادرش سفارش كرديم، مادرش او را حمل كرد، در حالى كه هر روز ناتوان‏تر مى‏شد، (و شير دادن) و از شير گرفتنش در دو سال است، (به او سفارش كرديم كه) براى من و پدر و مادرت سپاس گزار، كه بازگشت (همه) فقط به سوى من است.

 
 نكته‏ها:
 كلمه‏ى «وَهن»، به معناى ضعف جسمانى است، چنانكه «توهين» به معناى تضعيفِ شخصيّت است.
 دايره‏ى احسان، گسترده‏تر از انفاق است. احسان، شامل هر نوع محبّت و خدمت مى‏شود، ولى انفاق معمولاً در كمك‏هاى مالى به كار مى‏رود. در قرآن كريم، احسان به والدين در كنار توحيد مطرح شده است. «و قَضى‏ ربّك اَلاّ تعبدوا اِلاّ ايّاه و بالوالدين احسانا»(94)
 در آيه مورد بحث، ابتدا درباره‏ى نيكى به والدين سفارش شده، سپس به دوران باردارى مادر اشاره كرده تا وجدان اخلاقى انسان را تحريك و بيدار كند و به او تذكّر دهد كه گذشته‏ها را فراموش نكند. همواره به ياد داشته باشد كه مادرش او را حمل كرد و از شيره‏ى جانش به او داد و به خاطر آسايش او از خواب و خوراك خود صرف نظر كرد كه هيچ كس حاضر نبود چنين زحمت هايى را تحمّل كند. چون حقّ مادر بيشتر در معرض تضييع است و يا حقّ او بيش از پدر است، خداوند سفارش مخصوص نموده است.
 والدين و فرزند، حقوق متقابل دارند، در آيه‏ى قبل موعظه پدر نسبت به فرزند مطرح شد، و در اين آيه احسان و سپاس فرزند نسبت به والدين.
 پيام‏ها:
 1- از سخن حقّ پيروى كنيم، چه موعظه‏ى بنده‏ى خدا باشد، «لقمان» و چه وصيّت خداوند سبحان. «وصّينا»
 2- همه‏ى انسان‏ها، در هر رتبه و شرايطى كه باشند مديون والدين هستند. «وصّينا الانسان» («الانسان»، شامل همه‏ى مردم مى‏شود)
 3- احترام والدين، حقّى است انسانى نه فقط اسلامى، حتّى والدين كافر را بايد احسان نمود. «وصّينا الانسان بوالديه»
 4- آن كه زحمت بيشترى مى‏كشد، بايد نامش جداگانه برده شود. «والديه - اُمّه»
 5 - در فرمان‏هاى عمومى، بايد استدلال نيز عام باشد. (چون مخاطب، همه انسان‏ها هستند، باردارى مادران مطرح است كه مربوط به همه‏ى مردم است و هر انسانى مادر دارد). «حملته اُمّه»
 6- به بهانه آن كه كارى، وظيفه‏ى طبيعى فردى است، نبايد از سپاس و احسان او، شانه خالى كنيم. (باردارى، امرى طبيعى است، ولى ما مسئوليت داريم كه به مادر احترام گذاريم و از زحمات او قدردانى كنيم). «حملته اُمّه»
 7- يادى از گذشته‏ها كنيم تا روحيّه‏ى شكرگزارى در ما زنده شود. «حملته اُمّه»
 8 - دوران باردارى و شيردادن، پديدآورنده‏ى حقوق مادر بر فرزند و مهم‏ترين دوران شكل‏گيرى شخصيّت فرزند است. «حملة اُمّه... و فصاله»
 9- جدا كردن كودك از شير مى‏تواند در خلال دو سال باشد و واجب نيست بعد از پايان دو سال باشد. (كلمه‏ى «فصال»، به معناى بازگرفتن كودك از شير است و «فى عامين»، نشان آن است كه در لابلاى دو سال نيز مى‏توان كودك را از شير گرفت، گرچه بهتر است دو سال تمام شود.)
 10- تحمّل سختى در راه انجام وظيفه، سرچشمه‏ى پيدايش حقّ است. كسانى كه با وجود ضعف و خستگى بار مسئوليتى را بر دوش مى‏كشند، حقّ بيشترى بر انسان دارند. «وهناً على وهن»
 11- سپاسگزارى از والدين، از جايگاه والايى نزد خداوند برخوردار است. «ان اشكر لى ولوالديك» بعد از شكر خداوند، تشّكر از والدين مطرح است.
 12- سرانجام همه‏ى ما به سوى خداست، از ناسپاسى نسبت به والدين بترسيم. «الىّ المصير»
 13- ايمان به رستاخيز، انگيزه‏ى عمل صالح از جمله احسان به والدين است. «الىّ المصير»
 14- حقِّ خداوند، بر حقّ والدين مقدّم است. «ان اشكر لى ولوالديك» تشكّر و احسان به والدين، ما را از خداوند غافل نكند.
--------------------------------------------------------------------------------------
منبع : قرائتي، محسن، تفسير سوره لقمان

معناى شرك‏
 شرك، معناى وسيع و گسترده‏اى دارد كه بارزترين آن شرك به معناى بت‏پرستى است و اين نوع شرك، به فتواى فقها موجب خروج از جرگه‏ى دين و سبب ارتداد انسان مى‏شود.
 شرك معانى ديگرى نيز دارد: اطاعت بى چون و چرا از غير خدا و يا پيروى از هواى نفس كه قرآن مى‏فرمايد: «و لقد بعثنا فى كلّ امّة رسولاً ان اعبدوا اللّه و اجتنبوا الطاغوت»(66) و همانا فرستاديم در هر امّتى رسولى، كه خدا را عبادت كنيد و از طاغوت اجتناب كنيد. يا مى‏خوانيم: «أفرأيت من اتّخذ الهه هواه»(67) آيا نديدى كسى كه هواى نفس خود را خداى خود قرار داده است.
 در قرآن بيش از 100 مرتبه عبارتِ «دون اللّه» و «دونه» آمده است، يعنى اطاعت و پرستش غير خدا شرك است. مؤمنان نيز در مواردى كه به غير از فرمان الهى و معيارهاى الهى عمل مى‏كنند، از مدار توحيد خارج مى‏شوند. «و ما يؤمن اكثرهم باللّه الاّ و هم مشركون»(68) يعنى اكثر مؤمنان، مشرك نيز هستند و تكيه‏گاه‏هاى غير الهى دارند.
 در روايت آمده است كه اين گونه شرك، از حركت مورچه در شب تاريك بر سنگ سياه پوشيده‏تر است.
 بنابراين شرك، تنها بت‏پرستى نيست، بلكه وابستگى به هر قدرت، مقام، مال، مدرك، قبيله و هر امرى كه در جهت خدا نباشد، شرك است.
 
 آثار شرك‏
 1- حبط عمل:
 شرك، كارهاى خوب انسان را از بين مى‏برد، همان گونه كه آتش، درختانِ سبز يك جنگل را از بين مى‏برد. قرآن، خطاب به پيامبر مى‏فرمايد: «لئن اشركت ليحبطنّ عملك»(69) اگر مشرك شوى، تمام اعمالت نابود مى‏شود.
 2- اضطراب و نگرانى:
 «13» وَإِذْ قَالَ لُقْمَنُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَبُنَىَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ‏
 و (ياد كن) زمانى كه لقمان به پسرش در حال موعظه‏ى او گفت: فرزندم! چيزى را همتاى خدا قرار نده، زيرا كه شرك (به خدا)، قطعاً ستمى بزرگ است.

 
 نكته‏ها:
 موعظه، يكى از راه‏هاى دعوت به حقّ است و هيچ كس از آن بى‏نياز نيست. يكى از نام‏هاى قرآن، موعظه است. «قد جائتكم موعظة من ربّكم»(62) و در كتاب‏هاى حديث، فصلى مخصوصِ مواعظ به چشم مى‏خورد.
 در برخى روايات آمده است: گاهى پيامبر صلى الله عليه وآله به جبرئيل مى‏فرمود: مرا موعظه كن.(63) حضرت على عليه السلام نيز گاهى به بعضى از يارانش مى‏فرمود: مرا موعظه كن، زيرا در شنيدن اثرى است كه در دانستن نيست.(64)
 پيام‏ها:
 1- شيوه‏هاى تربيتِ فرزند را از بزرگان بياموزيم. «و اذ قال لقمان لابنه»
 2- در موعظه بايد ابتدا، ذهن و حواسّ شنونده را به خود متوجّه كنيم. «يا بنىّ»
 3- موعظه بايد بر اساس حكمت باشد. «و لقد آتينا لقمان الحكمة... و هو يعظه»
 4- فرزند، به نصيحت نياز دارد. از فرزندانمان غافل نشويم. «قال لقمان لابنه»
 5 - در تبليغ، ابتدا از نزديكان خود شروع كنيم. «قال لقمان لابنه»
 6- از بهترين راه‏هاى تربيت صحيح فرزند، گفتگوى صميمى با اوست. «و هو يعظه يا بنىّ»
 7- از رسالت‏هاى پدر نسبت به فرزند، موعظه است. «قال لقمان لابنه و هو يعظه»
 8 - با نوجوان بايد با زبان موعظه سخن گفت، نه سرزنش. «و هو يعظه يا بنىّ»
 9- موعظه بايد با محبّت و عاطفه همراه باشد. «يا بنىّ»
 10- يكى از شرايط تأثير موعظه، احترام و شخصيت دادن به طرف مقابل است. «يا بنىّ»
 11- در ارشاد و موعظه، مسايل اصلى را در اولويت قرار دهيم. «يعظه... لا تشرك»
 12- شرك، بزرگ‏ترين خطر و اصلى‏ترين مسئله است، در نزد خداوند، همه‏ى دنيا متاع قليل است، «متاع الدنيا قليل»(65)، ولى شرك ظلم عظيم است. «لظلمٌ عظيم» يعنى اگر همه‏ى دنيا را به كسى بدهند كه مشرك شود، نبايد بپذيرد.
 13- مواعظ خود را با دليل و منطق بيان كنيم. «لاتشرك... انّ الشرك لظلم عظيم»

 -------------------------------------------------------------------------------------------------------------

62) يونس، 57.
63) مواعظ صدوق، ص 92.
64) ده گفتار، شهيد مطهرى، ص 224.
65) نساء، 77.
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------
منبع : قرائتي، محسن، تفسير سوره لقمان
 حكمت، بينشى است كه در سايه‏ى معرفت الهى پديد آيد و بر اساس فكر در اسرار هستى و رسيدن به حقّ، نور و تقوا مى‏توان به آن دست يافت.
 امام باقرعليه السلام فرمودند: حكمت، همان فهم، معرفت و شناخت عميق است، شناختى كه انسان را به بندگى خدا و رهبر آسمانى وا دارد و از گناهان بزرگ دور سازد. امام صادق‏عليه السلام فرمودند: رأس حكمت، طاعت خداوند است.(49)
 راغب در معناى اين واژه مى‏گويد: حكمت، رسيدن به حقّ به واسطه‏ى علم و عقل است.(50)
 پيامبرصلى الله عليه وآله فرمودند: من سراى حكمت هستم و علىّ درگاه آن، هركس طالب حكمت است بايد از اين راه وارد شود. «انا دار الحكمة و علىّ بابها فمن اراد الحكمة فليأت الباب»(51) در روايات متعدّد، اهل‏بيت‏عليهم السلام دروازه و كليد حكمت معرّفى شده‏اند.(52)
 
 ارزش حكمت‏
 يكى از وظايف انبيا، آموزش كتاب و حكمت است. «و يعلّمهم الكتاب و الحكمة»(53)
 حكمت، همتاى كتاب آسمانى است و به هر كس حكمت عطا شود، خير كثير داده شده است. «يؤتى الحكمة من يشاء و من يؤت الحكمة فقد اوتى خيرا كثيرا»(54)
 به گفته‏ى روايات؛ حكمت، همچون نورى است كه در جان قرار مى‏گيرد و آثار آن در گفتار و رفتار انسان پيدا مى‏شود.(55)
 حكمت، بينش و بصيرتى است كه اگر در فقير باشد، او را در جامعه از ثروتمند محبوب‏تر مى‏كند و اگر در صغير باشد، او را بر بزرگسالان برترى مى‏بخشد.(56)
 حكمت، گمشده‏ى مؤمن است(57) و در فراگيرى آن به قدرى سفارش شده است كه فرموده‏اند: همان گونه كه لؤلؤ قيمتى را از ميان زباله بر مى‏داريد، حكمت را حتّى اگر از دشمنان بود فراگيريد.(58)
 فرد حكيم در مسائل سطحى و زودگذر توقّف ندارد، توجّه او به عاقبت و نتيجه‏ى امور است. نه نزاعى با بالا دست خود دارد و نه زيردستان را تحقير مى‏كند، سخنى بدون علم و آگاهى نمى‏گويد و در گفتار و رفتارش تناقضى يافت نمى‏شود.
 نعمت‏هاى الهى را ضايع نمى‏كند و به سراغ بيهوده‏ها نمى‏رود، مردم را مثل خود دوست دارد و هر چه را براى خود بخواهد براى آنان مى‏خواهد و هرگز با مردم حيله نمى‏كند.
 حكمت چگونه به دست مى‏آيد؟
 حكمت، هديه‏اى است كه خداوند به مخلصين عنايت مى‏فرمايد. در روايات متعدّد مى‏خوانيم: «مَن اَخلَصَ للّه اربعين صَباحاً ظَهرت يَنابيع الحكمة من قلبه على لسانه»، هر كس چهل شبانه روز كارهايش خالصانه باشد، خداوند چشمه‏هاى حكمت را از دل او به زبانش جارى مى‏سازد.(59)
 در حديث ديگرى مى‏خوانيم: كسى كه در دنيا زاهد باشد و زرق و برق‏ها او را فريب ندهد، خداوند حكمت را در جانش مستقر مى‏كند.(60) حفظ زبان، كنترل شكم و شهوت، امانتدارى، تواضع و رها كردن مسائل غير مفيد، زمينه‏هاى پيدايش حكمت است.(61)
 
 نمونه‏هاى حكمت
 خداوند در سوره‏ى اسراء از آيه 22 تا آيه 38 دستوراتى داده و در پايان مى‏فرمايد: اين اوامر و نواهى حكمت‏هايى است كه پروردگارت به تو وحى كرده است، آن دستورات عبارتند از:
 يكتاپرستى و دورى از شرك، احسان و احترام به والدين به خصوص در هنگام پيرى، گفتار كريمانه و تواضع همراه با محبّت، دعاى خير به آنان، پرداخت حقّ الهى به اولياى خدا، فقرا و در راه ماندگان، پرهيز از اسراف و ولخرجى، ميانه‏روى در مصرف، پرهيز از نسل‏كشى و عمل نامشروع جنسى، دورى از تصرّف در مال يتيم، اداى حقّ مردم و دورى از كم فروشى، پيروى نكردن از چيزى كه به آن هيچ علم و آگاهى ندارى و دورى از راه رفتن متكبّرانه. سپس مى‏فرمايد: «ذلك مما اوحى اليك ربّك من الحكمة» اين سفارشات نمونه‏هاى حكمت الهى است.
----------------------------------------------------------------------------------------------

49) امالى صدوق، ص‏487.
50) مفردات.
51) العمدة، ص‏295.
52) بحار، ج‏23، ص‏244.
53) بقره، 129 ؛ آل‏عمران، 164 و جمعه، 2.
54) بقره، 269.
55) بحار، ج 14، ص 316.
56) بحار، ج 67، ص 458.
57) نهج‏البلاغه، حكمت 80.
58) بحار، ج 2، ص 97 و 99.
59) جامع الاخبار صدوق، ص 94.
60) بحار، ج 73، ص 48.
61) ميزان الحكمة
---------------------------------------------------------------------------------------------
منبع : قرائتي، محسن، تفسير سوره لقمان،

 «7» وَإِذَا تُتْلَى‏ عَلَيْهِ ءَايَتُنَا وَلَّى‏ مُسْتَكْبِراً كَأَن لَّمْ يَسْمَعْهَا كَأَنَّ فِى أُذُنَيْهِ وَقْراً فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ‏
 و هرگاه آيات ما بر او خوانده شود، مستكبرانه روى برگرداند، چنان كه گويى آن را نشنيده، گويا در گوش‏هاى او سنگينى است، پس او را به عذابى دردناك بشارت ده.

 
 نكته‏ها:
 كلمه‏ى «وَقْر»، به معناى سنگينى است. به افراد با شخصيّت و سنگين نيز باوقار مى‏گويند.
 از اين آيه استفاده مى‏شود كه افراد متكبّر، حتّى حاضر به شنيدن سخن حقّ نمى‏باشند. چه رسد به آنكه آن را بشنوند و در آن انديشه كنند و اگر منطقى نبود نپذيرند.
 پيام‏ها:
 1- شنيدن سخنان لهو و باطل، آمادگى پذيرش حقّ را از انسان سلب مى‏كند. «لهو الحديث... ولّى مستكبراً»
 2- برخى افراد، از هر زبانى آيات الهى را بشنوند، باز هم زير بار نمى‏روند. «و اذا تُتلى عليه آياتنا ولّى مستكبراً»
 گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله‏ى من‏
آنچه البتّه به جايى نرسد فرياد است‏
 3- روحيه‏ى استكبارى، مانع پذيرش حقّ و حقيقت است. «ولّى‏ مُستكبراً»
 4- گوش ندادن به سخن حقّ، نشانه‏ى استكبار است. «مُستكبراً كان لم يسمعها»
 5 - مستكبران را تحقير كنيد. «كأنّ فى اُذنيه وقراً»
 6- يكى از شيوه‏هاى تبليغى و تربيتى قرآن، استفاده از مثال و تمثيل است. «كَأن... كَأَنّ...»
 7- كسى كه حقّ را نمى‏پذيرد، مثل كسى است كه هر دو گوش او سنگين باشد. «كأنّ فى اُذنيه وَقرا»
 
X