معرفی وبلاگ
با تو گر خواهي سخن گويد " خدا " قرآن بخوان تا شود روح تو با حق آشنا قرآن بخوان اي بشر ياد "خدا" آرامش دل مي دهد دردمندان را بود قرآن دوا ، قرآن بخوان --- مشتاق نظرات سازنده شما --خادم قرآن لطیف درویشی latif@chmail.ir
دسته
دانش افزا
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 94205
تعداد نوشته ها : 52
تعداد نظرات : 7
Online User
Rss
طراح قالب
معناى شرك‏
 شرك، معناى وسيع و گسترده‏اى دارد كه بارزترين آن شرك به معناى بت‏پرستى است و اين نوع شرك، به فتواى فقها موجب خروج از جرگه‏ى دين و سبب ارتداد انسان مى‏شود.
 شرك معانى ديگرى نيز دارد: اطاعت بى چون و چرا از غير خدا و يا پيروى از هواى نفس كه قرآن مى‏فرمايد: «و لقد بعثنا فى كلّ امّة رسولاً ان اعبدوا اللّه و اجتنبوا الطاغوت»(66) و همانا فرستاديم در هر امّتى رسولى، كه خدا را عبادت كنيد و از طاغوت اجتناب كنيد. يا مى‏خوانيم: «أفرأيت من اتّخذ الهه هواه»(67) آيا نديدى كسى كه هواى نفس خود را خداى خود قرار داده است.
 در قرآن بيش از 100 مرتبه عبارتِ «دون اللّه» و «دونه» آمده است، يعنى اطاعت و پرستش غير خدا شرك است. مؤمنان نيز در مواردى كه به غير از فرمان الهى و معيارهاى الهى عمل مى‏كنند، از مدار توحيد خارج مى‏شوند. «و ما يؤمن اكثرهم باللّه الاّ و هم مشركون»(68) يعنى اكثر مؤمنان، مشرك نيز هستند و تكيه‏گاه‏هاى غير الهى دارند.
 در روايت آمده است كه اين گونه شرك، از حركت مورچه در شب تاريك بر سنگ سياه پوشيده‏تر است.
 بنابراين شرك، تنها بت‏پرستى نيست، بلكه وابستگى به هر قدرت، مقام، مال، مدرك، قبيله و هر امرى كه در جهت خدا نباشد، شرك است.
 
 آثار شرك‏
 1- حبط عمل:
 شرك، كارهاى خوب انسان را از بين مى‏برد، همان گونه كه آتش، درختانِ سبز يك جنگل را از بين مى‏برد. قرآن، خطاب به پيامبر مى‏فرمايد: «لئن اشركت ليحبطنّ عملك»(69) اگر مشرك شوى، تمام اعمالت نابود مى‏شود.
 2- اضطراب و نگرانى:
 «13» وَإِذْ قَالَ لُقْمَنُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَبُنَىَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ‏
 و (ياد كن) زمانى كه لقمان به پسرش در حال موعظه‏ى او گفت: فرزندم! چيزى را همتاى خدا قرار نده، زيرا كه شرك (به خدا)، قطعاً ستمى بزرگ است.

 
 نكته‏ها:
 موعظه، يكى از راه‏هاى دعوت به حقّ است و هيچ كس از آن بى‏نياز نيست. يكى از نام‏هاى قرآن، موعظه است. «قد جائتكم موعظة من ربّكم»(62) و در كتاب‏هاى حديث، فصلى مخصوصِ مواعظ به چشم مى‏خورد.
 در برخى روايات آمده است: گاهى پيامبر صلى الله عليه وآله به جبرئيل مى‏فرمود: مرا موعظه كن.(63) حضرت على عليه السلام نيز گاهى به بعضى از يارانش مى‏فرمود: مرا موعظه كن، زيرا در شنيدن اثرى است كه در دانستن نيست.(64)
 پيام‏ها:
 1- شيوه‏هاى تربيتِ فرزند را از بزرگان بياموزيم. «و اذ قال لقمان لابنه»
 2- در موعظه بايد ابتدا، ذهن و حواسّ شنونده را به خود متوجّه كنيم. «يا بنىّ»
 3- موعظه بايد بر اساس حكمت باشد. «و لقد آتينا لقمان الحكمة... و هو يعظه»
 4- فرزند، به نصيحت نياز دارد. از فرزندانمان غافل نشويم. «قال لقمان لابنه»
 5 - در تبليغ، ابتدا از نزديكان خود شروع كنيم. «قال لقمان لابنه»
 6- از بهترين راه‏هاى تربيت صحيح فرزند، گفتگوى صميمى با اوست. «و هو يعظه يا بنىّ»
 7- از رسالت‏هاى پدر نسبت به فرزند، موعظه است. «قال لقمان لابنه و هو يعظه»
 8 - با نوجوان بايد با زبان موعظه سخن گفت، نه سرزنش. «و هو يعظه يا بنىّ»
 9- موعظه بايد با محبّت و عاطفه همراه باشد. «يا بنىّ»
 10- يكى از شرايط تأثير موعظه، احترام و شخصيت دادن به طرف مقابل است. «يا بنىّ»
 11- در ارشاد و موعظه، مسايل اصلى را در اولويت قرار دهيم. «يعظه... لا تشرك»
 12- شرك، بزرگ‏ترين خطر و اصلى‏ترين مسئله است، در نزد خداوند، همه‏ى دنيا متاع قليل است، «متاع الدنيا قليل»(65)، ولى شرك ظلم عظيم است. «لظلمٌ عظيم» يعنى اگر همه‏ى دنيا را به كسى بدهند كه مشرك شود، نبايد بپذيرد.
 13- مواعظ خود را با دليل و منطق بيان كنيم. «لاتشرك... انّ الشرك لظلم عظيم»

 -------------------------------------------------------------------------------------------------------------

62) يونس، 57.
63) مواعظ صدوق، ص 92.
64) ده گفتار، شهيد مطهرى، ص 224.
65) نساء، 77.
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------
منبع : قرائتي، محسن، تفسير سوره لقمان
 حكمت، بينشى است كه در سايه‏ى معرفت الهى پديد آيد و بر اساس فكر در اسرار هستى و رسيدن به حقّ، نور و تقوا مى‏توان به آن دست يافت.
 امام باقرعليه السلام فرمودند: حكمت، همان فهم، معرفت و شناخت عميق است، شناختى كه انسان را به بندگى خدا و رهبر آسمانى وا دارد و از گناهان بزرگ دور سازد. امام صادق‏عليه السلام فرمودند: رأس حكمت، طاعت خداوند است.(49)
 راغب در معناى اين واژه مى‏گويد: حكمت، رسيدن به حقّ به واسطه‏ى علم و عقل است.(50)
 پيامبرصلى الله عليه وآله فرمودند: من سراى حكمت هستم و علىّ درگاه آن، هركس طالب حكمت است بايد از اين راه وارد شود. «انا دار الحكمة و علىّ بابها فمن اراد الحكمة فليأت الباب»(51) در روايات متعدّد، اهل‏بيت‏عليهم السلام دروازه و كليد حكمت معرّفى شده‏اند.(52)
 
 ارزش حكمت‏
 يكى از وظايف انبيا، آموزش كتاب و حكمت است. «و يعلّمهم الكتاب و الحكمة»(53)
 حكمت، همتاى كتاب آسمانى است و به هر كس حكمت عطا شود، خير كثير داده شده است. «يؤتى الحكمة من يشاء و من يؤت الحكمة فقد اوتى خيرا كثيرا»(54)
 به گفته‏ى روايات؛ حكمت، همچون نورى است كه در جان قرار مى‏گيرد و آثار آن در گفتار و رفتار انسان پيدا مى‏شود.(55)
 حكمت، بينش و بصيرتى است كه اگر در فقير باشد، او را در جامعه از ثروتمند محبوب‏تر مى‏كند و اگر در صغير باشد، او را بر بزرگسالان برترى مى‏بخشد.(56)
 حكمت، گمشده‏ى مؤمن است(57) و در فراگيرى آن به قدرى سفارش شده است كه فرموده‏اند: همان گونه كه لؤلؤ قيمتى را از ميان زباله بر مى‏داريد، حكمت را حتّى اگر از دشمنان بود فراگيريد.(58)
 فرد حكيم در مسائل سطحى و زودگذر توقّف ندارد، توجّه او به عاقبت و نتيجه‏ى امور است. نه نزاعى با بالا دست خود دارد و نه زيردستان را تحقير مى‏كند، سخنى بدون علم و آگاهى نمى‏گويد و در گفتار و رفتارش تناقضى يافت نمى‏شود.
 نعمت‏هاى الهى را ضايع نمى‏كند و به سراغ بيهوده‏ها نمى‏رود، مردم را مثل خود دوست دارد و هر چه را براى خود بخواهد براى آنان مى‏خواهد و هرگز با مردم حيله نمى‏كند.
 حكمت چگونه به دست مى‏آيد؟
 حكمت، هديه‏اى است كه خداوند به مخلصين عنايت مى‏فرمايد. در روايات متعدّد مى‏خوانيم: «مَن اَخلَصَ للّه اربعين صَباحاً ظَهرت يَنابيع الحكمة من قلبه على لسانه»، هر كس چهل شبانه روز كارهايش خالصانه باشد، خداوند چشمه‏هاى حكمت را از دل او به زبانش جارى مى‏سازد.(59)
 در حديث ديگرى مى‏خوانيم: كسى كه در دنيا زاهد باشد و زرق و برق‏ها او را فريب ندهد، خداوند حكمت را در جانش مستقر مى‏كند.(60) حفظ زبان، كنترل شكم و شهوت، امانتدارى، تواضع و رها كردن مسائل غير مفيد، زمينه‏هاى پيدايش حكمت است.(61)
 
 نمونه‏هاى حكمت
 خداوند در سوره‏ى اسراء از آيه 22 تا آيه 38 دستوراتى داده و در پايان مى‏فرمايد: اين اوامر و نواهى حكمت‏هايى است كه پروردگارت به تو وحى كرده است، آن دستورات عبارتند از:
 يكتاپرستى و دورى از شرك، احسان و احترام به والدين به خصوص در هنگام پيرى، گفتار كريمانه و تواضع همراه با محبّت، دعاى خير به آنان، پرداخت حقّ الهى به اولياى خدا، فقرا و در راه ماندگان، پرهيز از اسراف و ولخرجى، ميانه‏روى در مصرف، پرهيز از نسل‏كشى و عمل نامشروع جنسى، دورى از تصرّف در مال يتيم، اداى حقّ مردم و دورى از كم فروشى، پيروى نكردن از چيزى كه به آن هيچ علم و آگاهى ندارى و دورى از راه رفتن متكبّرانه. سپس مى‏فرمايد: «ذلك مما اوحى اليك ربّك من الحكمة» اين سفارشات نمونه‏هاى حكمت الهى است.
----------------------------------------------------------------------------------------------

49) امالى صدوق، ص‏487.
50) مفردات.
51) العمدة، ص‏295.
52) بحار، ج‏23، ص‏244.
53) بقره، 129 ؛ آل‏عمران، 164 و جمعه، 2.
54) بقره، 269.
55) بحار، ج 14، ص 316.
56) بحار، ج 67، ص 458.
57) نهج‏البلاغه، حكمت 80.
58) بحار، ج 2، ص 97 و 99.
59) جامع الاخبار صدوق، ص 94.
60) بحار، ج 73، ص 48.
61) ميزان الحكمة
---------------------------------------------------------------------------------------------
منبع : قرائتي، محسن، تفسير سوره لقمان،

بحار الأنوار :

أوَّلُ ما ظَهَرَ مِن حِكَمِ لُقمانَ أنَّ تاجِراً سَكِرَ وخاطَرَ نَديمَهُ أن يَشرَبَ ماءَ البَحرِ كُلَّهُ وإلاّ سَلَّمَ إلَيهِ مالَهُ وأهلَهُ ، فَلَمّا أصبَحَ وصَحا نَدِمَ وجَعَلَ صاحِبُهُ يُطالِبُهُ بِذلِكَ .
فَقالَ لُقمانُ : أنَا اُخَلِّصُكَ بِشَرطِ أن لا تَعودَ إلى مِثلِهِ . قُل : أ أَشرَبُ الماءَ الَّذي كان فيهِ وَقتَئِذٍ فَأتِني بِهِ ، أو أشرَبُ ماءَهُ الآنَ فَسُدَّ أفواهَهُ لِأَشرَبَهُ ، أو أشرَبُ الماءَ الَّذي يَأتي بِهِ فَاصبِر حَتّى يَأتِيَ ، فَأَمسَكَ صاحِبُهُ عَنهُ .

بحار الأنوار:

نخستين حكمتى كه از لقمان آشكار شد، اين بود كه: تاجرى مست شد و با هم‏پياله‏اش شرط بست كه همه آب درياچه را بنوشد و گرنه ، خود و عيالش تسليم او شوند. وقتى صبح شد و به هوش آمد ، [از اين شرط‏بندى] پشيمان شد. رفيقش از او مى‏خواست كه به شرط عمل كند .
لقمان گفت : «من تو را [از اين مخمصه] خلاص مى‏كنم ؛ به شرط اين كه ديگر چنين كارى نكنى . [به طلبكار] بگو: آيا آبى را كه شرط كرديم، بنوشم ؟ پس آن را بياور [تا بنوشم] . يا آبى را كه الان در درياچه است ، بنوشم ؟ پس دهانه‏هايش را ببند تا آن را بنوشم . يا آبى را كه بعدا خواهد آمد ، بنوشم ؟ پس صبر كن تا بيايد!» .
[با اين استدلال] ، رفيقش از او دست بر داشت .

------------------------------------------------------

الدر المنثور عن عكرمة :

سَكِرَ مَولاهُ فَخاطَرَ قَوماً عَلى أن يَشرَبَ ماءَ بُحَيرَةَ ، فَلَمّا أفاقَ عَرَفَ ما وَقَعَ مِنهُ ، فَدَعا لُقمانَ فَقالَ : لِمِثلِ هذا كُنتُ أخبَؤُكَ .
فَقالَ : اِجمَعهُم ، فَلَمَّا اجتَمَعوا قالَ : عَلى أيِّ شَيءٍ خاطَرتُموهُ ؟ قالوا : عَلى أن يَشرَبَ ماءَ هذِهِ البُحَيرَةِ . قالَ : فَإِنَّ لَها مَوادَّ ، فَاحبِسوا مَوادَّها عَنها . قالوا : كَيفَ نَستَطيعُ أن نَحبِسَ مَوادَّها ؟ قالَ : وكَيفَ يَستَطيعُ أن يَشرَبَها ولَها مَوادُّ!

الدرّ المنثور

ـ به نقل از عِكرِمه ـ: مولاى لقمان، مست شد و با گروهى شرط بست كه آب درياچه‏اى را بنوشد . وقتى به هوش آمد، فهميد كه چه شرطى [مُحال] بسته است. لقمان را خواست و به او گفت: تو را براى چنين مشكلاتى پنهان داشته‏ام [ ، پس چاره‏اى بينديش] .
لقمان گفت: «آنها را جمع كن» .
وقتى گرد آمدند ، به آنان گفت: «بر سرِ چه چيز با او شرط بستيد؟» .
گفتند: بر سرِ اين كه آب درياچه را بنوشد.
لقمان گفت: «اين درياچه مواد و اجسامى دارد . آنها را جدا سازيد» .
گفتند: چگونه مى‏توانيم اجسام آن را جدا كنيم؟
لقمان گفت: «پس چگونه مى‏تواند آب را با آن اجسام بنوشد؟! » .

 
 * اگر در كودكى خود را ادب كنى، در بزرگى از آن بهره‏مند مى‏شوى.
 * از كسالت و تنبلى بپرهيز، بخشى از عمرت را براى آموزش قرار بده و با افراد لجوج، گفتگو و جدل نكن.
 * با فقها مجادله مكن، با فاسق رفيق مشو، فاسق را به برادرى مگير و با افراد متّهم، همنشين مشو.
 * تنها از خدا بترس و به او اميدوار باش. بيم و اميد نسبت به خدا در قلب تو يكسان باشد.
 * بر دنيا تكيه نكن و دل مبند و دنيا را به منزله‏ى پلى در نظر بگير.
 * بدان كه در قيامت از تو درباره‏ى چهار چيز مى‏پرسند: از جوانى كه در چه راهى صرف كردى، از عمرت كه در چه فنا كردى، از مال و دارايى‏ات كه از چه راهى بدست آوردى و آن را در چه راهى مصرف كردى.
 * به آنچه در دست مردم است چشم مدوز و با همه‏ى مردم با حسن خلق برخورد كن.
 * با همسفران زياد مشورت كن و توشه‏ى سفر خود را بين آنها تقسيم كن.
 * اگر با تو مشورت كردند، دلسوزى خود را خالصانه به آنها اعلام كن. اگر از تو كمك و قرضى درخواست كردند، مساعدت كن و به سخن كسى كه سنّ او بيشتر از توست، گوش‏فراده.
 * نمازت را در اوّل وقت بخوان، نماز را حتّى در سخت‏ترين شرايط به جماعت بخوان.(47)
 * اگر در نماز بودى، قلب خود را حفظ كن.
 * اگر در حال غذا خوردن بودى، حلق خود را حفظ كن.
 * اگر در ميان مردم هستى، زبان خود را حفظ كن.
 * هرگز خدا ومرگ را فراموش مكن، امّا احسانى كه به مردم مى‏كنى يا بدى كه ديگران درحقّ تو مى‏كنند فراموش كن.(48)

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------


47) تفسير كنزالدقائق ذيل آيه.
48) تفسير روح البيان، ذيل آيه.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع : قرائتي، محسن، تفسير سوره لقمان،

«11» هَذَا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونِى مَاذَا خَلَقَ الَّذِينَ مِن دُونِهِ بَلِ الظَّلِمُونَ فِى ضَلَلٍ مُّبِينٍ
 اين آفرينش خداست، پس به من نشان دهيد كه (معبودان) غير او چه آفريده‏اند؟ آرى، ستمگران (مشرك) در گمراهى آشكارند.

 
 پيام‏ها:
 1- در بحث و گفتگو، از نمونه‏هاى عينى استفاده كنيم. «هذا»
 2- ابتدا راه حق را بيان كنيد و سپس از مخالفان حق، انتقاد يا با آنان مبارزه كنيم. «هذا خلق اللّه فارونى ماذا»
 3- يكى از راه‏هاى خداشناسى، مقايسه ميان قدرت او و قدرت ديگران است. «هذا خلق اللّه فارونى ماذا خلق الّذين من دونه»
 4- تنها به ادّعا گوش ندهيم، دليل و سند و نمونه بخواهيم. «فارونى»
 5 - سرسختى و لجاجت در برابر حقّ، ظلم است. «بل الظالمون» (اين همه آثار را مى‏بينند، ولى باز هم با خدا و راه حق دشمنى دارند).
 6- كسانى كه به سراغ غير خدا مى‏روند، هم گمراهند و هم ظالم. «بل الظالمون فى ضلال»
 7- انحراف شرك، بر كسى پوشيده نيست. «ضلال مبين»
 
 «12» وَلَقَدْ ءَاتَيْنَا لُقْمَنَ الْحِكَمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَمَن يَشْكُرْ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِىٌّ حَمِيدٌ
 و ما به لقمان حكمت داديم، كه شكر خدا را به جاى آور و هر كس شكر كند، همانا براى خويش شكر كرده؛ و هر كس كفران كند (بداند به خدا زيان نمى‏رساند، زيرا) بى‏ترديد خداوند بى‏نياز و ستوده است.

 پيام‏ها:
 1- نعمت ويژه، شكر ويژه مى‏طلبد. «آتينا لقمان الحكمة... اشكر للّه» چنانكه خداوند در برابر اعطاى نعمت ويژه‏ى كوثر به پيامبر اسلام، از او شكر ويژه مى‏خواهد. «انّا اعطيناك الكوثر فصلّ لربّك و انحر»(41)
 2- اوّلين فرمان به حضرت موسى بعد از نبوّت، فرمان نماز و اوّلين فرمان بعد از دادن حكمت به لقمان، فرمان شكرگزارى است. «ان اشكر لِلّه»
 3- شكر نعمت‏هاى خداوند، به سود خود انسان است. «و من يشكر فانّما يشكر لنفسه» چنانكه در جاى ديگر مى‏خوانيم: «لئن شكرتم لازيدنّكم»(42)
 4- هرگونه دارايى و غنى‏ ارزش نيست، غنايى ارزشمند است كه از هر آفت به دور باشد. «غنىّ حميد»
 5 - خداوند، حميد است، چه انسان‏ها او را حمد كنند يا نكنند. «غنىّ حميد»



41) كوثر، 1 - 2.
42) ابراهيم، 7


------------------------------------------------------------------------------------

منبع : قرائتي، محسن، تفسير سوره لقمان.


قرآن مجيد نمونه هاي بسيار آموزنده از پدران و مادران خود ساخته به ما معرفي مي كند؛ مردم مسلمان بايد با توجه به اين نمونه ها و الگوها به فكر خودسازي باشند تا بتوانند با عبور از نردبان تكامل به هدف والاي آفرينش دست يابند.
يك پدر نمونه در قرآن، لقمان حكيم است كه سوره اي به خود اختصاص داده در اين سوره لقمان به فرزند خود درس توحيد مي دهد و او را از شرك در همه ابعادش بر حذر مي دارد. زيرا شرك ظلمي بزرگ است. به او مي فهماند كه در اين جهان هيچ چيز حتي اگر به اندازه ي دانه ي خردلي باشد گم نمي شود و اصولاً گم شدن مصداقي ندارد. نماز و امربه معروف و نهي از منكر و صبر و شكيبايي از چيزهايي است كه پدري مهربان و خود ساخته از فرزند مي خواهد و او را از تكبر ، خودپسندي و فخر و مباهات منع مي كند. ميانه روي در راه رفتن، و فرو پوشيدن صدا را به او توصيه مي كند البته همه اينها با توجه به اين است كه پدر و مادر براي فرزند واعظ خوبي نيستند بلكه الهام بخش خوبي هستند. همچنان كه فرزند نيز براي آنها شنونده ي خوبي نيست؟ بلكه الهام گيرنده خوبي است.[10]
لقمان در نقش پدري و مديريت و سرپرستي خانه و خانواده، انساني نمونه بود. به همين دليل قرآن شريف ضمن معرفي او به عنوان پدر نمونه و ترسيم اندرزهاي جامع و كامل و انسان ساز او به همه ي پدران اين درس انسان ساز و جامعه پرداز را مي دهد كه بايد افزون بر رسيدگي به مسائل اقتصادي خانه و خانواده به بعد فرهنگي و فكري و اخلاقي و عقيدتي و انساني خانه و خانواده انديشيد و در هر شبانه روز فرصتي شايسته را براي فرزندان خويش به ويژه نوجوانان و جوانان در نظر گرفت و با آنان نشست و در گوش جان آنان درس توحيد و تقوا، رعايت حقوق و حرمت ديگران ،درس معاد و شناخت جهان پس از مرگ و ادب و زندگي را زمزمه كرد.[11]

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

10- خانواده و تربيت كودك: دارالتبليغات اسلامي، 1355، دكتر علي قائمي اميري
11- خانواده و نماز: سازمان انجمن اولياء و مربيان، شماره انتشار 114، بي جا، 1379 چاپ دوم، به قلم جمعي از نويسندگان
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
منبع : پايگاه دانشنامه موضوعي قرآن، مقاله خانواده از منظرقرآن، سهيل رجبي
 «7» وَإِذَا تُتْلَى‏ عَلَيْهِ ءَايَتُنَا وَلَّى‏ مُسْتَكْبِراً كَأَن لَّمْ يَسْمَعْهَا كَأَنَّ فِى أُذُنَيْهِ وَقْراً فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ‏
 و هرگاه آيات ما بر او خوانده شود، مستكبرانه روى برگرداند، چنان كه گويى آن را نشنيده، گويا در گوش‏هاى او سنگينى است، پس او را به عذابى دردناك بشارت ده.

 
 نكته‏ها:
 كلمه‏ى «وَقْر»، به معناى سنگينى است. به افراد با شخصيّت و سنگين نيز باوقار مى‏گويند.
 از اين آيه استفاده مى‏شود كه افراد متكبّر، حتّى حاضر به شنيدن سخن حقّ نمى‏باشند. چه رسد به آنكه آن را بشنوند و در آن انديشه كنند و اگر منطقى نبود نپذيرند.
 پيام‏ها:
 1- شنيدن سخنان لهو و باطل، آمادگى پذيرش حقّ را از انسان سلب مى‏كند. «لهو الحديث... ولّى مستكبراً»
 2- برخى افراد، از هر زبانى آيات الهى را بشنوند، باز هم زير بار نمى‏روند. «و اذا تُتلى عليه آياتنا ولّى مستكبراً»
 گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله‏ى من‏
آنچه البتّه به جايى نرسد فرياد است‏
 3- روحيه‏ى استكبارى، مانع پذيرش حقّ و حقيقت است. «ولّى‏ مُستكبراً»
 4- گوش ندادن به سخن حقّ، نشانه‏ى استكبار است. «مُستكبراً كان لم يسمعها»
 5 - مستكبران را تحقير كنيد. «كأنّ فى اُذنيه وقراً»
 6- يكى از شيوه‏هاى تبليغى و تربيتى قرآن، استفاده از مثال و تمثيل است. «كَأن... كَأَنّ...»
 7- كسى كه حقّ را نمى‏پذيرد، مثل كسى است كه هر دو گوش او سنگين باشد. «كأنّ فى اُذنيه وَقرا»
 
 «6» وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْتَرِى لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّخِذَهَا هُزُواً أُوْلَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِينٌ
 و برخى از مردم، خريدار سخنان بيهوده و سرگرم كننده‏اند، تا بى هيچ علمى، (ديگران را) از راه خدا گمراه كنند و آن را به مسخره گيرند؛ آنان برايشان عذابى خوار كننده است.

 
 نكته‏ها:
 كلمه‏ى «لَهْو»، به معناى چيزى است كه انسان را از هدف مهم بازدارد. «لهو الحديث»، به سخن بيهوده‏اى گويند كه انسان را از حقّ باز دارد، نظير حكايات خرافى و داستان‏هايى كه انسان را به فساد و گناه مى‏كشاند. اين انحراف گاهى به‏خاطر محتواى سخن است و گاهى به‏خاطر اسباب و ملازمات آن از قبيل آهنگ و امور همراه آن.(22)
 شخصى به نام نضربن حارث كه از حجاز به ايران سفر مى‏كرد، افسانه‏هاى ايرانى - مانند افسانه‏ى رستم و اسفنديار و سرگذشت پادشاهان - را آموخته و براى مردم عرب بازگو مى‏كرد و مى‏گفت: اگر محمّد براى شما داستان عاد و ثمود مى‏گويد، من نيز قصّه‏ها و اخبار عجم را بازگو مى‏كنم. اين آيه نازل شد و كار او را شيوه‏اى انحرافى دانست.
 برخى مفسّران در شأن نزول اين آيه گفته‏اند: افرادى كنيزهاى خواننده را مى‏خريدند تا برايشان بخوانند و از اين طريق مردم را از شنيدن قرآن توسط پيامبر باز مى‏داشتند، كه آيه‏ى فوق، در مذّمت چنين افرادى نازل شد.(23)
 اين آيه به يكى از مهم‏ترين عوامل گمراه كننده كه سخن باطل است اشاره نموده است. در آيات ديگر قرآن، به برخى ديگر از عوامل گمراهى مردم اشاره شده كه عبارتند از:
 الف: طاغوت، كه گاهى با تحقير «استخفّ قومه»(24) و گاهى با تهديد مردم را منحرف مى‏كند. «لاجعلنّك من المسجونين»(25)
 ب: شيطان، كه با وسوسه‏هايش انسان را گمراه مى‏كند. «يريد الشيطان ان يضلّهم»(26)
 ج: عالم و هنرمند منحرف كه با استفاده از دانش و هنرش ديگران را منحرف مى‏سازد. «و اضلّهم السّامرى»(27)
 د: صاحبان قدرت و ثروت، كه با استفاده از قدرت و ثروت، مردم را از حقّ بازمى دارند. «انّا اَطعنا سادتنا و كبرائنا فاضلّونا السبيلا»(28)
 ه: گويندگان و خوانندگانى كه مردم را سرگرم كرده و آنان را از حقّ و حقيقت باز مى‏دارند. «يشرى لهو الحديث ليضلّ عن سبيل اللّه»
 پيام‏ها:
 1- سرمايه‏گذارى براى مبارزه و تهاجم فرهنگى عليه حقّ، سابقه‏اى طولانى دارد. «و من النّاس من يشترى لهو الحديث»
 2- هر چه در مقابل حكمت قرار گيرد، لهو و مانع رسيدن به كمال است. «الكتاب الحكيم - لهو الحديث» (تعجّب از افرادى است كه حكمت رايگان پيامبر معصوم را رها كرده و بدنبال خريد لهو از افراد لاابالى مى‏باشند.)
 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏
 به نام خداوند بخشنده‏ى مهربان‏
 «1» الم «2» تِلْكَ ءَايَتُ الْكِتَبِ الْحَكِيمِ
 الف، لام، ميم. اين، آياتِ كتابِ سراسر حكمت است.
 «3» هُدىً وَرَحْمَةً لِّلْمُحْسِنِينَ
 كه (مايه‏ى) هدايت و رحمت، براى نيكوكاران است.
 «4» الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَوةَ وَهُم بِالْأَخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ‏
 آنان كه نماز به پا مى‏دارند و زكات مى‏پردازند و تنها آنان به آخرت يقين دارند.

 
 نكته‏ها:
 از مجموع بيست و نه سوره‏ى قرآن كه با حروف مقطّعه آغاز مى‏شود، در بيست و چهار مورد، پس از آن حروف، عظمت قرآن مطرح شده كه بيانگر آن است كه اين قرآن از همين حروف الفبا كه در اختيار شماست تأليف يافته، ولى هيچ كس از شما نمى‏تواند همانند آن را بياورد.
 عموم نويسندگان، كتابِ خود را خالى از نقص نديده و به خاطر نقص‏ها و اشكالات كتابشان، از خواننده عذرخواهى مى‏كنند و از پيشنهادها و انتقادها استقبال مى‏كنند؛ تنها خداوند است كه درباره‏ى كتاب خود با صراحت مى‏فرمايد: «الكتاب الحكيم» تمام آياتش، محكم و بر اساس حكمت است. كتابى استوار و خلل‏ناپذير كه هيچ نقص و عيبى در آن راه ندارد.
 خداوند در يك جا، قرآن را مايه‏ى هدايت متّقين مى‏خواند، «هدىً للمتّقين»(17) و در جاى ديگر آن را مايه‏ى هدايت و بشارت مؤمنان مى‏داند، «هدىً و بشرى للمؤمنين»(18) و در اين سوره، قرآن را مايه‏ى هدايت و رحمت براى نيكوكاران مى‏شمرد، «هدىً و رحمة للمحسنين» پس قرآن مراحل سه گانه‏ى تكامل را در بردارد، مايه‏ى هدايت، بشارت و رحمت است.(19)
 نماز، جامع همه‏ى كمالات معنوى است مانند: طهارت، تلاوت قرآن، اقرار به توحيد و نبوّت و ولايت، ذكر و دعا، سلام، قيام، ركوع، سجود و توجّه به حق؛ و زكات جبران همه‏ى كاستى‏هاى مادّى است.
 در قرآن، مفهوم «زكات»، گسترده‏تر از آن است كه در فقه آمده، زيرا علاوه بر زكاتِ فقهى، عموم كمك‏هاى مالى را شامل مى‏شود.
 پيام‏ها:
 1- ارشاد و هدايت، بايد بر اساس حكمت باشد. «آيات الكتاب الحكيم هدىً»
 2- قرآن، عين هدايت و رحمت است. «هدىً و رحمة» (كلمه‏هاى «هدىً» و «رحمة» در قالب مصدرى آمده كه نشان مبالغه مى‏باشد.(20))
 3- ارشاد و هدايت، بايد همراه رحمت و محبّت باشد. «هدىً و رحمة»
 4- نيكوكاران، آمادگى پذيرش حقّ را دارند. «هدىً للمحسنين»
 5 - نماز و زكات، از يكديگر جدا شدنى نيستند. «يقيمون الصلوة و يؤتون الزّكاة»
 6- اقامه‏ى نماز و پرداخت زكات بايد سيره‏ى دائمى باشد. («يقيمون» و «يؤتون»، در قالب مضارع آمده كه نشان استمرار است)
 7- چون اسلام دين جامعى است، مسئوليّت‏هاى آن نيز جامع و همه جانبه است. مسئوليّت بدنى: «نماز»، مالى: «زكات» و قلبى: «يقين». «الصلوة، الزّكاة، يوقنون»
 8 - ارتباط با خدا (اقامه‏ى نماز) و ارتباط با مردم (پرداختن زكات)، همراه با ايمان به قيامت ارزشمند است. «و هم بالاخرة هم يوقنون»
-------------------------------------------------
منبع : قرائتي، محسن، تفسير سوره لقمان

X