معرفی وبلاگ
با تو گر خواهي سخن گويد " خدا " قرآن بخوان تا شود روح تو با حق آشنا قرآن بخوان اي بشر ياد "خدا" آرامش دل مي دهد دردمندان را بود قرآن دوا ، قرآن بخوان --- مشتاق نظرات سازنده شما --خادم قرآن لطیف درویشی latif@chmail.ir
دسته
دانش افزا
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 94301
تعداد نوشته ها : 52
تعداد نظرات : 7
Online User
Rss
طراح قالب


لقمان نيك و بد هر كاري را مشروط به رضاي وجدان و خشنودي خداوند ميدانست و تمجيد و تحسين خلق را هدف خود قرار نميداد و از خورده گيري و عيبجويي آنها نيز هراسي نداشت و اين موضوع را نيز همواره به فرزند خود گوش زد مينمود تا روزي به جهت اطمينان خاطر، تصميم گرفت اين حقيقت را نزد پسر خود مصور سازد.
لقمان به فرزند خود گفت مركب را آماده ساز و مهياي سفر شو و چون مركب آماده شد، لقمان ابتدا خود سوار شد و پسرش را پياده دنبال خود روان كرد. در اين حال گروهي كه در مزارع خود مشغول كار بودند آنها را نظاره كردند و به زبان اعتراض گفتند:

عجب مرد سنگدلي، خود سواره و كودك معصوم را پياده به دنبال خود ميكشد.
سپس لقمان خود از مركب پياده شد و پسر را سوار بر مركب كرد تا اينكه به گروهي ديگر از مردم رسيدند، اين بار مردم با نظاره گفتند: عجب پسر بي ادب و بي تربيتي، پدر پير و ضعيف خود را پياده گذاشته و خود با نيروي جواني و تنومندي بر مركب سوار است. حقا كه در تربيت او غفلت شده است. در اينحال لقمان نيز همراه فرزند خود سوار مركب شد و هر دو سواره راه را ادامه دادند تا به گروه سوم رسيدند. مردم اين قوم چون آنها را ديدند گفتند: عجب مردم بي رحمي، هر دو چنين بار سنگيني را به حيوان ناتوان تحميل كرده اند و هيچيك زحمت پياده روي را به خود نميدهند. در اين هنگام لقمان و پسر هر دو از مركب پياده شدند و راه را پياده ادامه دادند تا به دهكده ي ديگري رسيدند. مردم با مشاهده ي آنها زبان بنكوهش گشودند و گفتند: آن دو را بنگريد، پير سالخورده و جوان خردسال هر دو پياده در پي مركب ميروند و جان حيوان را از سلامت خود بيشتر دوست دارند. 
چون اين مرحله از سفر نيز تمام شد لقمان تبسمي معني دار به فرزند خود گفت: حقيقت را در عمل ديدي؟ اكنون بدان كه هيچگاه خشنودي تمام مردم و بستن زبان آنها امكان پذير نيست پس خشنودي خداوند و رضاي وجدان را مد نظر قرار ده و به تحسين و تمجيد يا توبيخ و نكوهش ديگران توجهي نكن.

قصه هاي قرآن ص 453

گردآورنده: عليرضا قريشي

دسته ها : حكايت


لقمان در آغاز، برده خواجه اي توانگر و خوش قلب بود. ارباب او در عين جاه و جلال و ثروت و مكنت دچار شخصيتي ضعيف و در برابر ناملايمات زندگي بسيار رنجور بود و با اندك سختي زبان به ناله و گلايه مي گشود، اين امر لقمان را مي آزرد اما راه چاره اي به نظر او نمي رسيد، زيرا بيم آن داشت كه با اظهار اين معني، غرور خواجه جريحه دار شود و با او راه عناد پيش گيرد. روزگاري دراز وضع بدين منوال گذشت تا روزي يكي از دوستان خواجه خربزه اي به رسم هديه و نوبر براي او فرستاد. خواجه تحت تأثير خصائل ويژه لقمان، خربزه را قطعه قطعه نمود به لقمان تعارف كرد و لقمان با روي گشاده و اظهار تشكر آنها را تناول كرد تا به قطعه آخر رسيد، در اين هنگام ….

خواجه قطعه آخر را خود به دهان برد و متوجه شد كه خربزه به شدت تلخ است. سپس با تعجب زياد رو به لقمان كرد و گفت: چگونه چنين خربزه تلخي را خوردي و لب به اعتراض نگشودي؟ لقمان كه دريافت زمان تهذيب و تأديب خواجه فرا رسيده است، به آرامي و با احتياط گفت: واضح است كه من تلخي و ناگواري اين ميوه را به خوبي احساس كردم اما سالهاي متمادي من از دست پر بركت شما، لقمه هاي شيرين و گوارا را گرفته ام، سزاوار نبود كه با دريافت اولين لقمه ناگوار، شكوه و شكايت آغاز كنم. خواجه از اين برخورد، درس عبرت گرفت و به ضعف و زبوني خود در برابر ناملايمات پي برد و در اصلاح نفس و تهذيب و تقويت روح خود همت گماشت و خود را به صبر و شكيبايي بياراست

دسته ها : حكايت


   ارباب لقمان به او دستور داد كه در زمينش، براي او كنجد بكارد؛ ولي او جو كاشت. وقتي كه زمان درو فرا رسيد، ارباب گفت:
"چرا جو كاشتي، در حالي كه من به تو دستور دادم كه كنجد بكاري؟"

لقمان گفت: "از خدا اميد داشتم كه براي تو، كنجد بروياند"

اربابش گفت: "مگر اين ممكن است؟"

لقمان گفت: "تو را مي‏‌بينم كه خداي متعال را نافرماني مي‏‌كني، در حالي كه از او اميد بهشت داري؛ بنابراين گفتم شايد آن هم بشود"

آن گاه، مولايش گريست و به دست او توبه كرد و لقمان را آزاد ساخت. 

دسته ها : حكايت


روزي خواجه  لقمان در سرايي، سفره اي گسترده بود و ميهمانان خود را در سايه جود و كرمش پذيرايي مي كرد. لقمان كه در خدمت ميهمانان و تهيه وسايل رفاه ايشان سعي وافر داشت از شنيدن سخنان بيهوده آنها سخت در عذاب بود و همواره مترصد فرصتي بود تا عادت زشت آنها را گوشزد كند و در اصلاح و تهذيب آنها گامي بردارد. در اين هنگام گروهي از ميهمانان خواجه، وارد سرا شدند و خواجه به لقمان فرمان داد تا گوسفندي ذبح كند و غذايي از بهترين اعضاءِ گوسفند مهيا سازد. لقمان غذايي لذيذ از دل و زبان گوسفند، فراهم نمود و نزد ميهمانان آورد. روزي ديگر خواجه امر كرد، از بدترين اعضاءِ گوسفند، غذايي آماده سازد، لقمان بار ديگر غذا را از دل و زبان گوسفند مهيا كرد. خواجه با تعجب پرسيد: چگونه است كه اين دو عضو گوسفند هم بهترين و هم بدترين هستند؟ لقمان پاسخ داد: اين دو عضو مهمترين اعضا در سعادت و شقاوتند، چنانكه اگر دل سرشار از نيت خير و زبان گوياي حكمت و معرفت و حلاّل مشكلات و مسايل مردم باشد، اين دو عضو بهترين اعضاء هستند و هر گاه دل بدانديش و پست نيت باشد و به تبع آن  زبان گوياي غيبت و تهمت و محرك فتنه و فساد باشد ، هيچيك از اعضا بدن ، بدتر و زيان بارتر از اين دو عضو نخواهد بود.

دسته ها : حكايت

حكايت لقمان, حكايت لقمان و ميوه ها, حكايتهاي لقمان

 
روزگاري، لقمان حكيم در خدمت خواجه اي بود. خواجه، غلام هاي بسيار داشت. لقمان بسيار دانا همواره مورد توجّه خواجه بود. غلامان ديگر بر او حسد مي ورزيدند و همواره پي بهانه اي مي گشتند براي بدنام كردن لقمان پيش خواجه.


روزي از روزها، خواجه به لقمان و چند تن از غلامانش دستور داد تا براي چيدن ميوه به باغ بروند. غلام ها و لقمان، ميوه ها را چيدند و به سوي خانه حركت كردند. در بين راه غلام ها ميوه ها را يك به يك خوردند و تا به خانه برسند، همه ميوه ها تمام شد و سبد خالي به خانه رسيد. خواجه وقتي درباره ميوه ها پرسيد، غلام ها كه ميانه خوشي با لقمان نداشتند.

گفتند: ميوه ها را لقمان خورده است.


خواجه از دست لقمان عصباني شد.


خواجه پرسيد: «اي لقمان، چرا ميوه ها را خوردي؟ مگر نمي دانستي كه من امشب، مهمان دارم؟ اصلاً به من بگو ببينم، چگونه توانستي آن همه ميوه را به تنهايي بخوري؟!»

لقمان گفت: من لب به ميوه ها نزده ام. اين كار، خيانت به خواجه است!»

خواجه گفت: «چگونه مي تواني ثابت كني كه تو ميوه ها را نخورده اي؟ در حالي كه همه غلام ها شهادت مي دهند كه تو ميوه ها را خورده اي!»

لقمان گفت: «اي خواجه، ما را آزمايش كن، تا بفهمي كه ميوه ها را چه كسي خورده است!»

خواجه برآشفت: «اي لقمان، مرا دست مي اندازي؟ چگونه بفهمم كه ميوه ها را چه كسي خورده است؟ هر كسي كه ميوه ها را خورده است، ميوه ها در شكمش است. براي اين كار بايد شكم همه شما را پاره كنم تا بفهمم ميوه ها در شكم كيست.»

لقمان لبخندي زد و گفت: «كاملاً درست است. ميوه ها در شكم كسي است كه آن ها را خورده است. اما براي اينكه بفهميد چه كسي ميوه ها را خورده است، لازم نيست كه شكم همه ما را پاره كنيد!

لقمان گفت:  دستور بده تا همه آب گرم بخورند و خودت با اسب و ما پياده به دنبالت بدويم.

خواجه پرسيد: «بسيار خوب، اما اين كار چه نتيجه اي دارد؟»

لقمان گفت: «نتيجه اش در پايان كار آشكار مي گردد!»

خواجه نيز فرمان داد تا آب گرمي آوردند و همه از آن خوردند و خود با اسب در صحرا مي رفت و غلامان به دنبال او مي دويدند.

پس از ساعتي، لقمان و همه غلام ها به استفراغ افتادند. آب گرمي كه خورده بودند، هر چه را كه در معده شان بود، بيرون ريخت!

خواجه متوجه شد كه همه غلام ها از آن ميوه ها خورده اند، جز لقمان. خواجه غلام ها را به خاطر خوردن ميوه ها و تهمت ناروا زدن به لقمان، توبيخ كرد و لقمان را مورد لطف قرار داد.

 آري، وقتي يك بنده ضعيف مثل لقمان، چنين حكمت هايي دارد، پس آفريننده او كه خداوند جهان است، چه حكمت ها دارد. و حكمت ها همه در پيش خداوند است.

 ------------------------------------------------------

منبع: پايگاه بيتوته

دسته ها : حكايت


زندگينامه لقمان حكيم

 

لقمان حكيم، غلام سياهي بود كه در سرزمين سودان چشم به جهان گشود. گرچه او چهره اي سياه و نازيبا داشت،ولي از دلي روشن، فكري باز و ايماني استوار برخوردار بود.

  او كه در آغاز جواني برده اي مملوك بود، به دليل نبوغ عجيب و حكمت وسيعش آزاد شد و هر روز مقامش اوج گرفت تا شهره ي آفاق شد. او مردي امين بود، چشم از حرام فرو مي بست، از اداي حرف ناسزا و بي مورد پرهيز مي كرد و هيچگاه دامن خود را به گناه نيالود و همواره در امور زندگي شرط عفت و اخلاص را رعايت مي كرد. اوقات فراغت خود را به سكوت و تفكر در امور جهان و معرفت حق تعالي مي گذراند و براي گذراندن ...

كليپ قرآني- استاد سعيد حاجيان مقطعي از سوره لقمان

 انسان بايد دائما بين اين دو نظر باشد : نظر به ذلّ و فقر امكانى ، و رحمت و نعمت واجبى ، تا جمع شود بين خوف و رجاء كامل ، چنانچه در حديث شريف كافى نقل فرمايد از حضرت صادق  ـ  عليه السلام  ـ  كه :
در وصيت لقمان چيزهاى بسيار عجيب بود ، و عجبتر چيزى كه در آن بود ، آن بود كه به فرزند خود گفت : از خدا بترس ، ترسى كه اگر در درگاه او بيائى با خوبيهاى ثقلين ، عذاب كند تو را. و اميدوار باش به خدا ، اميدى كه اگر بيائى او را به گناه ثقلين ، رحمت كند تو را.


پس حضرت صادق (عليه السلام) فرمود : هيچ بنده مؤمنى نيست مگر آن كه در قلب او دو نور است : نور خوف ، و نور رجا ، كه اگر هر يك را با ديگرى موازنه كنى نچربد بر آن .


متن روايت چنين است :
عن ابى عبدالله  ـ  عليه السلام  ـ  قال : قلت له : ما كان فى وصية لقمان ؟ قال : كان فيها الاعاجيب ، و كان اعجب ما كان فيها ان قال لابنه : خف الله  ـ  عز و جل خيفة لو جئته ببر الثقلين لعذبك ، و ارج الله رجاء لو جئته بذنوب الثقلين لرحمك . ثم قال ابو عبدالله  ـ  عليه السلام  ـ  كان ابى يقول : انه ليس من عبد مؤمن الا (و) فى قلبه نوران : نور خيفة و نور رجاء ، لو وزن هذا لم يزد على هذا و لو وزن هذا لم يزد على هذا (اصول كافى ، ج 2 ، ص 55 ، باب الخوف و الرجاء ، ح 1).

-----------------------------------
منبع : امام خميني؛ شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 145-146

امام محمد باقر عليه السلام فرمودند: در نصايح لقمان به پسرش، اين است كه گفت: پسرم ! اگر درباره مرگْ ترديد دارى، خواب را از خود دور كن ـ كه نخواهى توانست ـ و اگر درباره رستاخيزْ ترديد دارى ، بيدار شدن از خواب را از خود دور كن ـ كه نخواهى توانست-؛ زيرا اگر انديشه كنى، مى‏دانى كه جان تو در دست ديگرى است و همانا خواب، به منزله مرگ است و بيدارى پس از خواب، به منزله بر انگيخته شدن پس از مرگ.

لقمان همچنين گفت: «اى پسرم! آن چنان به مردم نزديك نشو كه از دل‏هاى آنان دور شوى و آن چنان دور نشو كه خوار شوى. هر موجودى، همنوع خود را دوست مى‏‌دارد و همانا آدميزاد نيز همنوع خود را دوست مى‏‌دارد.
خوبى يا متاع خود را جز در برابر مشترىِ آن، نگستران. چنان كه ميان قوچ و گرگ، دوستى و رفاقتى نيست، ميان نيكوكار و بدكار نيز دوستى و رفاقتى نيست.
هر كه به زشتى [يا قير ]نزديك شود، پاره‌‏اى از آن به تنش مى‏‌چسبد.
هر كه با بدكارْ همدستى كند، بعضى از روش‏هاى او را مى‏‌آموزد.
هر كه جدال را دوست بدارد، دشنام مى‏‌شنود.
و هر كه وارد جاهاى بد شود، متّهم مي‌شود و هر كه با رفيقِ بد همراهى كند، سالم نمى‏‌ماند، و هر كه زبانش را در اختيار نگيرد، پشيمان مى‏‌گردد.
اى پسرم ! با صد نفر رفاقت كن ؛ ولى حتّى با يك نفر هم دشمنى نكن.


 متن حديث:

الامام الباقر عليه السلام:
كانَ فيما وَعَظَ بِهِ لُقمانُ عليه السلام ابنَهُ أن قالَ: يا بُنَيَّ ، إن تَكُ في شَكٍّ مِنَ المَوتِ ، فَارفَع عَن نَفسِكَ النَّومَ ولَن تَستَطيعَ ذلِكَ . وإن كُنتَ في شَكٍّ مِنَ البَعثِ ، فَادفَع عَن نَفسِكَ الاِنتِباهَ ولَن تَستَطيعَ ذلِكَ ، فَإِنَّكَ إذا فَكَّرتَ عَلِمتَ أنَّ نَفسَكَ بِيَدِ غَيرِكَ ، وإنَّمَا النَّومُ بِمَنزِلَةِ المَوتِ ، وإنَّمَا اليَقَظَةُ بَعدَ النَّومِ بِمَنزِلَةِ البَعثِ بَعدَ المَوتِ .
وقالَ : قالَ لُقمانُ عليه السلام : يا بُنَيَّ ، لا تَقتَرِب فَيَكونَ أبعَدَ لَكَ ولا تَبعُد فَتُهانَ . كُلُّ دابَّةٍ تُحِبُّ مِثلَها ، وَابنُ آدَمَ لا يُحِبُّ مِثلَهُ . لا تَنشُر بِرَّكَ (بَزَّكَ) إلا عِندَ باغيهِ، وكَما لَيسَ بَينَ الكَبشِ وَالذِّئبِ خُلَّةٌ ، كَذلِكَ لَيسَ بَينَ البارِّ وَالفاجِرِ خُلَّةٌ، مَن يَقتَرِب مِنَ الرَّفثِ (الزِّفتِ) يَعلَق بِهِ بَعضُهُ كَذلِكَ مَن يُشارِكِ الفاجِرَ يَتَعَلَّم مِن طُرُقِهِ ، مَن يُحِبَّ المِراءَ يُشتَم ، ومَن يَدخُل مَدخَلَ السَّوءِ يُتَّهَم ، ومَن يُقارِن قَرينَ السَّوءِ لا يَسلَم ومَن لا يَملِك لِسانَهُ يَندَم .
وقالَ : يا بُنَيَّ ، صاحِب مِئَةً ولا تُعادِ واحِداً.



« قصص الأنبياء،ص190ح239، بحارالانوار ج13ص417 » 

--------------------------------

منبع : پايگاه مشرق


 «34» إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ مَا فِى الْأَرْحَامِ وَ مَا تَدْرِى نَفْسٌ مَّاذَا تَكْسِبُ غَداً وَ مَا تَدْرِى نَفْسٌ بِأَىِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ
 بى‏گمان آگاهى از زمان (برپايى قيامت) مخصوص خداست، و اوست كه باران را نازل مى‏كند، و آنچه را در رحم‏هاست مى‏داند، و هيچ كس نمى‏داند كه فردا چه به دست مى‏آورد، و هيچ كس نمى‏داند كه در چه سرزمينى مى‏ميرد، همانا خداوند عليم و خبير است.

 
 نكته‏ ها:
 علم به زمان وقوع مرگ و قيامت، مخصوص خداست. اگر انسان‏ها بدانند كه مرگ آنها دور است و قيامت به اين زودى برپا نمى‏شود، مغرور شده و بيشتر به گناه آلوده مى‏شوند و اگر بدانند كه قيامت به زودى برپا مى‏شود، وحشت كرده و دست از كار و فعاليّت بر مى‏دارند، بنابراين ما كه زمان مرگ و قيامت را نمى‏دانيم بايد همواره آماده باشيم.
 علم به نوزادنِ در رحمِ مادران، مخصوص خداست. گرچه دستگاه‏ها و آزمايشات علمى امروز نشان مى‏دهند كه جنين پسر است يا دختر، امّا علم خداوند ازلى و نامحدود است؛ علاوه بر اين، علم به «ما فى الارحام» تنها مربوط به پسر يا دختر بودن جنين نيست، بلكه استعدادها، حالات، روحيّات، و صدها دانستنى ديگر را نيز شامل مى‏شود كه با هيچ دستگاه و آزمايش و امكانات بشرى، قابل دست‏يابى نيست.
 حضرت على‏عليه السلام مى‏فرمايد: «عرفتُ اللّه بِفَسخِ العَزائم و حلّ العقود»(175)، خدا را با شكسته شدن اراده‏ها و تغيير تصميم‏ها شناختم.
 حضرت على عليه السلام ذيل آيه فرمودند: «مِن قَدَم الى قَدَم»(176)، يعنى انسان يك گام كه بر مى‏دارد، از گام آينده‏ى خود خبر ندارد.
 پيام‏ ها:
 1- علم بشر محدود است و قابل مقايسه با علم بى‏نهايت خداوند نيست. «يعلم... ما تدرى نفس»
 2- برنامه‏ريزى، تدبير و تنظيم امور لازم است، امّا قدرتى مافوق در كار است كه انسان نمى‏داند فردا چه مى‏شود. «و ما تدرى نفس ماذا تكسب غداً»
 3- هيچ كس به زمان و مكان مرگ خويش آگاه نيست. «و ما تدرى نفس بأى ارض تموت» (اگر در روايات مى‏خوانيم كه فلان ولىّ خدا، مكان يا زمانِ فوت يا شهادت خود را مى‏دانست، آگاهى و علمى است كه از طرف خداوند به او عطا شده است، وگرنه به طور استقلالى هيچ كس خبر ندارد.)
 4- به گفته‏ى كاهنان، فال بينان، كف بينان و پيشگويان در مورد آينده‏ى خود اعتماد نكنيم. «و ما تدرى نفس ماذا تكسب غداً»
 5 - انسانى كه نه از مرگ خود خبر دارد، نه از موقعيّت فرداى خود، چرا مغرور است؟ «ما تدرى نفس...»
 پروردگار!
 قرآن را نور ما،
 قانون ما،
 اميد ما،
 منطق ما،
 مايه‏ى تعقّل و تفكّر ما،
 موعظه‏ى ما،
 شفاى ما،
 آرامش ما و نجات ما
 قرار بده.
------------------------------------------------------------------------- 

منبع : قرائتي، محسن، تفسير سوره لقمان

 «33» يَأَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمْ وَاخْشَوْاْ يَوْماً لَّا يَجْزِى وَالِدٌ عَن وَلَدِهِ وَ لَا مَوْلُودٌ هُوَ جَازٍ عَن وَالِدِهِ شَيْئاً إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَوةُ الدُّنْيَا وَ لَا يَغُرَّنَّكُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ
 اى مردم! از پروردگارتان پروا كنيد و بترسيد از روزى كه هيچ پدرى مسئوليّت (اعمال) فرزندش را نمى‏پذيرد و هيچ فرزندى به جاى پدرش قبول مسئوليّت نمى‏كند، قطعاً وعده‏ى خداوند حقّ است، پس زندگى دنيا شما را نفريبد و (شيطانِ) فريبكار، شما را نسبت به خدا فريب ندهد.


 

 نكته‏ها:
 عبارتِ «لايَجْزى»، هم به معناى جزا و كيفر و پاداش است و هم به معناى كفايت و تكفّل، كه در اينجا مراد معناى دوّم است. «غَرور»، صيغه‏ى مبالغه، به معناى بسيار فريبنده است كه مصداق روشن آن شيطان است وبه هر چيز يا كسى گفته مى‏شود كه انسان را مى‏فريبد.
 پيام‏ها:
 1- همه بايد از خدا پروا داشته باشيم و از انواع انحرافات عقيدتى، اخلاقى و عملى بپرهيزيم. «يا ايّها النّاس اتّقوا ربّكم»
 2- بهترين زاد و توشه براى روزى كه حتّى پدر و فرزند به داد يكديگر نمى‏رسند، تقواست. «اتّقوا ربّكم واخشوا يوماً لايجزى والد...»
 3- خطر قيامت جدّى است، لذا هشدارهاى پى در پى لازم است. (دو بار امر و دو بار نهى در آيه آمده است: «اتّقوا - اخشوا - لا تغرّنّكم - لايغرّنّكم»)
 4- روز قيامت، روز بزرگى است. (كلمه‏ى «يوماً»، نكره و با تنوين آمده، نشانه‏ى عظمت و بزرگى است.) «اخشوا يوماً»
 5 - در قيامت، هركس گرفتار عمل خويش است و عهده‏دار كار ديگرى نيست. «لايجزى... شيئاً»
 6- آنچه انسان را از قيامت غافل مى‏كند، دنيا و شيطان فريبنده است. «فلا تغرّنّكم الحياة الدنيا و لايغرّنّكم باللّه الغرور»
 7- حَسَب و نَسَب، در قيامت كارايى ندارد. «لا يجزى والد - و لا مولود» (وقتى پدر وفرزند به فرياد يكديگر نمى‏رسند، حساب ديگران روشن است)
 8 - ترس از قيامت، مانع فريفتگى انسان به زندگى دنيا است. «اخشوا يوماً... و لايغرّنّكم باللّه الغرور»
 
 قيامت، روز تنهايى‏
 خداوند، حكيم است و خداىِ حكيم، ساخته‏ى خود را نابود نمى‏كند. دنيا، خانه‏اى است كه مهندسش آن را خراب مى‏كند تا، بناى بهترى بسازد. بنا بر روايات؛ مرگ، تغيير لباس، تغيير منزل و مقدّمه‏اى براى تكامل و زندگى ابدى است.
 به علاوه عدالتِ خداوند، وجود قيامت را براى انسان ضرورى مى‏كند، زيرا ما خوبان و بدانى را مى‏بينيم كه در دنيا به پاداش و كيفر نمى‏رسند، بنابراين خداوند عادل بايد سراى ديگرى را براى آن پاداش و كيفر آنها قرار دهد.
 گرچه گاه و بيگاه كيفر و پاداشهايى در دنيا مشاهده مى‏شود، ولى جايگاه بسيارى از اعمال تنها قيامت است، زيرا در بعضى موارد امكان آن در دنيا وجود ندارد. مثلاً كسى كه در راه خدا شهيد شده، در دنيا حضور ندارد تا پاداش بگيرد و يا كسى كه افراد زيادى را كشته، در دنيا امكان تحمّل بيش از يك كيفر را ندارد.
 علاوه بر آنكه رنج و كيفر خلافكار در دنيا به تمام بستگان بى‏تقصيرش نيز سرايت مى‏كند، پس بايد پاداش و كيفر در جايى باشد كه به ديگران سرايت نكند.

 ------------------------------------------------------------------------------------

منبع : قرائتي، محسن، تفسير سوره لقمان

X