لقمان حكيم، غلام سياهي بود كه در سرزمين سودان چشم به جهان گشود. گرچه او چهره اي سياه و نازيبا داشت،ولي از دلي روشن، فكري باز و ايماني استوار برخوردار بود.
او كه در آغاز جواني برده اي مملوك بود، به دليل نبوغ عجيب و حكمت وسيعش آزاد شد و هر روز مقامش اوج گرفت تا شهره ي آفاق شد. او مردي امين بود، چشم از حرام فرو مي بست، از اداي حرف ناسزا و بي مورد پرهيز مي كرد و هيچگاه دامن خود را به گناه نيالود و همواره در امور زندگي شرط عفت و اخلاص را رعايت مي كرد. اوقات فراغت خود را به سكوت و تفكر در امور جهان و معرفت حق تعالي مي گذراند و براي گذراندن ...
كليپ قرآني- استاد سعيد حاجيان مقطعي از سوره لقمان
انسان بايد دائما بين اين دو نظر باشد : نظر به ذلّ و فقر امكانى ، و رحمت و نعمت واجبى ، تا جمع شود بين خوف و رجاء كامل ، چنانچه در حديث شريف كافى نقل فرمايد از حضرت صادق ـ عليه السلام ـ كه :
در وصيت لقمان چيزهاى بسيار عجيب بود ، و عجبتر چيزى كه در آن بود ، آن بود كه به فرزند خود گفت : از خدا بترس ، ترسى كه اگر در درگاه او بيائى با خوبيهاى ثقلين ، عذاب كند تو را. و اميدوار باش به خدا ، اميدى كه اگر بيائى او را به گناه ثقلين ، رحمت كند تو را.
پس حضرت صادق (عليه السلام) فرمود : هيچ بنده مؤمنى نيست مگر آن كه در قلب او دو نور است : نور خوف ، و نور رجا ، كه اگر هر يك را با ديگرى موازنه كنى نچربد بر آن .
متن روايت چنين است :
عن ابى عبدالله ـ عليه السلام ـ قال : قلت له : ما كان فى وصية لقمان ؟ قال : كان فيها الاعاجيب ، و كان اعجب ما كان فيها ان قال لابنه : خف الله ـ عز و جل خيفة لو جئته ببر الثقلين لعذبك ، و ارج الله رجاء لو جئته بذنوب الثقلين لرحمك . ثم قال ابو عبدالله ـ عليه السلام ـ كان ابى يقول : انه ليس من عبد مؤمن الا (و) فى قلبه نوران : نور خيفة و نور رجاء ، لو وزن هذا لم يزد على هذا و لو وزن هذا لم يزد على هذا (اصول كافى ، ج 2 ، ص 55 ، باب الخوف و الرجاء ، ح 1).
-----------------------------------
منبع : امام خميني؛ شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 145-146
امام محمد باقر عليه السلام فرمودند: در نصايح لقمان به پسرش، اين است كه گفت: پسرم ! اگر درباره مرگْ ترديد دارى، خواب را از خود دور كن ـ كه نخواهى توانست ـ و اگر درباره رستاخيزْ ترديد دارى ، بيدار شدن از خواب را از خود دور كن ـ كه نخواهى توانست-؛ زيرا اگر انديشه كنى، مىدانى كه جان تو در دست ديگرى است و همانا خواب، به منزله مرگ است و بيدارى پس از خواب، به منزله بر انگيخته شدن پس از مرگ.
لقمان همچنين گفت: «اى پسرم! آن چنان به مردم نزديك نشو كه از دلهاى آنان دور شوى و آن چنان دور نشو كه خوار شوى. هر موجودى، همنوع خود را دوست مىدارد و همانا آدميزاد نيز همنوع خود را دوست مىدارد.
خوبى يا متاع خود را جز در برابر مشترىِ آن، نگستران. چنان كه ميان قوچ و گرگ، دوستى و رفاقتى نيست، ميان نيكوكار و بدكار نيز دوستى و رفاقتى نيست.
هر كه به زشتى [يا قير ]نزديك شود، پارهاى از آن به تنش مىچسبد.
هر كه با بدكارْ همدستى كند، بعضى از روشهاى او را مىآموزد.
هر كه جدال را دوست بدارد، دشنام مىشنود.
و هر كه وارد جاهاى بد شود، متّهم ميشود و هر كه با رفيقِ بد همراهى كند، سالم نمىماند، و هر كه زبانش را در اختيار نگيرد، پشيمان مىگردد.
اى پسرم ! با صد نفر رفاقت كن ؛ ولى حتّى با يك نفر هم دشمنى نكن.
متن حديث:
الامام الباقر عليه السلام:
كانَ فيما وَعَظَ بِهِ لُقمانُ عليه السلام ابنَهُ أن قالَ: يا بُنَيَّ ، إن تَكُ في شَكٍّ مِنَ المَوتِ ، فَارفَع عَن نَفسِكَ النَّومَ ولَن تَستَطيعَ ذلِكَ . وإن كُنتَ في شَكٍّ مِنَ البَعثِ ، فَادفَع عَن نَفسِكَ الاِنتِباهَ ولَن تَستَطيعَ ذلِكَ ، فَإِنَّكَ إذا فَكَّرتَ عَلِمتَ أنَّ نَفسَكَ بِيَدِ غَيرِكَ ، وإنَّمَا النَّومُ بِمَنزِلَةِ المَوتِ ، وإنَّمَا اليَقَظَةُ بَعدَ النَّومِ بِمَنزِلَةِ البَعثِ بَعدَ المَوتِ .
وقالَ : قالَ لُقمانُ عليه السلام : يا بُنَيَّ ، لا تَقتَرِب فَيَكونَ أبعَدَ لَكَ ولا تَبعُد فَتُهانَ . كُلُّ دابَّةٍ تُحِبُّ مِثلَها ، وَابنُ آدَمَ لا يُحِبُّ مِثلَهُ . لا تَنشُر بِرَّكَ (بَزَّكَ) إلا عِندَ باغيهِ، وكَما لَيسَ بَينَ الكَبشِ وَالذِّئبِ خُلَّةٌ ، كَذلِكَ لَيسَ بَينَ البارِّ وَالفاجِرِ خُلَّةٌ، مَن يَقتَرِب مِنَ الرَّفثِ (الزِّفتِ) يَعلَق بِهِ بَعضُهُ كَذلِكَ مَن يُشارِكِ الفاجِرَ يَتَعَلَّم مِن طُرُقِهِ ، مَن يُحِبَّ المِراءَ يُشتَم ، ومَن يَدخُل مَدخَلَ السَّوءِ يُتَّهَم ، ومَن يُقارِن قَرينَ السَّوءِ لا يَسلَم ومَن لا يَملِك لِسانَهُ يَندَم .
وقالَ : يا بُنَيَّ ، صاحِب مِئَةً ولا تُعادِ واحِداً.
« قصص الأنبياء،ص190ح239، بحارالانوار ج13ص417 »
--------------------------------
منبع : پايگاه مشرق