مي دهد قرآن تو را درس كمال مي زُدايد از دلت، زنگ ملال (1) هر كلامش يك جهان،معنا بود بس گهرها اندر اين ،در يا بود مي دهدآرام ، جان خسته را مي گشايد قفلهاي بسته را چون بود هر بي پناهي را پناه هر چه مي خواهي تو از قرآن بخواه نيست ترديدي در آيات مبين هر كلامش« رحمه للعالمين » گر تواز قرآن حق گردي جدا مي شود دوزخ مكانت در جزا
(1)_ قال رسول الله (ص):أن هذه القلوب لتصد اكما يصدأ الحديد ،أن جلاءها قراءة القرآن . ترجمه :براستي اين قلبها زنگار گيرد ،همان طور كه آهن زنگار گيرد و همانا جلاي آنها قرائت قرآن است .
|
منبع : كتاب نواي ملكوت / علي عليزاده |
نسیم کوی جـــانــــــــــان است قرآن شمیم عطر رحمان است قرآن
بود روشنـــــــگر راه ســـــــــــــــعادت چو خورشید فروزان است قرآن
به گلزارش ، خـــــزان راهــــی نـــدارد بهاران در بهاران اســـــت قرآن
۱- فرزندم هيچكس و هيچ چيز را با خداوند شريك مكن!
۲- با پدر و مادرت بهترين رفتار را داشته باش!
۳- بدان كه هيچ چيز از خداوند پنهان نمي ماند!
۴- نماز را آن گونه كه شايسته است به پا دار!
۵- اندرز و نصيحت ديگران را فراموش مكن!
۶- در مقابل پيش آمدها شكيبا باش !
۷- از مردم روي مگردان و با آنها بي اعتنا مباش!
۸- با غرور و تكبر با ديگران رفتار مكن!
۹- در راه رفتن ميانه رو باش!
۱۰- بر سر ديگران فرياد مكش و آرام سخن بگو!
2 - پا به پاي دانشمندان در مجالس بنشين و هرگز با آنها جدال نكن، از دنيا آنقدر بهره بجوي كه محتاج كسي نباشي. تا آن حد به روزه داري مشغول باش كه شهواتت به كنترل تو درآيد.
3 - دنيا دريايي عميق است. پس فرزندم كشتي خود را از ايمان بنا ساز و بادبان آن را توكل بر خدا قرار بده و توشه راهت را تقواي الهي قرار بده كه بسياري در اين دريا غرق گشته اند.
4 - فرزندم آنطور از خداوند ترس در دل داشته باش كه اگر در صحنه محشر با حسنه تمام و توشه اي پر حاضر شوي، باز به خود مطمئن نباش و آنقدر به خداوند اميد داشته باش كه اگر با گناه تمامي جن و انس در قيامت حاضر شدي، باز هم اميد به بخشش پروردگارت داشته باش.
5 - اگر در كودكي تربيت شدي، نفع آن را در بزرگي خواهي ديد.
روزي لقمان از سفري طولاني بازمي گشت. غلامش را در ميانه راه ديد، از او پرسيد، پدرم در چه حاليست؟ غلام پاسخ داد، او مرده است. لقمان گفت؛ اينك بايد خودم امور زندگي را سامان بخشم. آنگاه پرسيد؛ همسرم در چه حالي است؟ غلام گفت؛ او نيز از دنيا رفته است. لقمان گفت؛ بايد همسري ديگر انتخاب كنم. لقمان باز پرسيد؛ خواهرم چه؟ غلام گفت؛ او نيز به رحمت ايزدي پيوسته است. لقمان گفت؛ پرده حياي من در دامن خاك پنهان شد. از برادرش پرسيد، كه باز هم همان جواب را شنيد. لقمان گفت؛
پشتوانه ام را از دست دادم. لقمان بسيار صبور بود و در مرگ عزيزانش هرگز ناشكيبايي نكرد و همواره شكر خدا را به جاي مي آورد.
منبع : پايگاه حوزه
لقمان نيك و بد هر كاري را مشروط به رضاي وجدان و خشنودي خداوند ميدانست و تمجيد و تحسين خلق را هدف خود قرار نميداد و از خورده گيري و عيبجويي آنها نيز هراسي نداشت و اين موضوع را نيز همواره به فرزند خود گوش زد مينمود تا روزي به جهت اطمينان خاطر، تصميم گرفت اين حقيقت را نزد پسر خود مصور سازد. |